دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۶۱ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است



غزل منسوب به نورعلی خان برومند را که احمد کریمی به روایت از برادرش محمود علی برومند در کتاب "به یاد برومند" آورده است، در اینجا برایتان می نویسم.

 

گمان مبر که اگر نیش خنجر از پولاد

به دیدگان بزنی دل شود ز غم آزاد

مرا که دست قضا بر دو دیده خنجر زد

به سال هاست که از دست دل زنم فریاد

روانه می شود اشکم ز دیده ی بی دید

چو لحظه ای کنم از روی خوبرویان یاد

دلا,منال! مکن شکوه، کاین جهان خراب

به شکوه ی من و آه تو کی شود آباد؟!

به زیر خاک، هزاران چراغ چشم خموش

به صلح خفته و یک تن به شکوه لب نگشاد

هر آنچه ریخت به جام تو ساقی از ره لطف

همان شراب بود، نیست جای هیچ ایراد

فرود آر به تسلیم سر، مزن دم هیچ

هر آنچه بود مقدر، مقدرت آن باد



۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۶
درویش محمد خراباتی



پوستینی کهنه دارم من،

یادگاری ژنده پیر از روزگارانی غبارآلود.

سالخوردی جاودان مانند.

مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگارآلود.

 

جز پدرم آیا کسی را می شناسم من؛

کز نیاکانم سخن گفتم؟

نزد آن قومی که ذرّات شرف در خانه خونشان

کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیّت، تنگ،

خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن، که من گفتم.

 

جز پدرم آری

من نیای دیگری نشناختم هرگز.

نیز او چون من سخن می گفت.

همچنین دنبال کن تا آن پدر جدّم،

کاندر اخم جنگلی، خمیازه ی کوهی

روز و شب می گشت، یا می خفت.

 

این دبیر گیج و گول و کوردل: تاریخ،

تا مُذَهّب دفترش را گاهگه می خواست،

با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید،

رعشه می افتادش اندر دست.

در بُنان دُرفشانش کلک شیرین سلک می لرزید،

حبرش اندر لیقه چون سنگ سیه می بست.

زانکه فریاد امیر عادلی چون رعد برمی خاست:

 

-«هان، کجایی، ای عموی مهربان! بنویس.

ماه نو را دوش ما با چاکران، در نیمه شب دیدیم.

مادیان سرخ یال ما سه کرّت تا سحر زایید.

در کدامین عهد بوده ست این چنین، یا آن چنان بنویس.»

 

لیک هیچت غم مباد از این،

ای عموی مهربان، تاریخ!

پوستینی کهنه دارم من که می گوید

از نیاکانم برایم داستان، تاریخ!

 

من یقین دارم که در رگ های من خون رسولی یا امامی نیست.

نیز خون هیچ خان و پادشاهی نیست.

وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت

کاندرین بی فخر بودنها گناهی نیست.

 

پوستینی کهنه دارم من، سالخوردی جاودان مانند.

مرده ریگی داستانگوی از نیاکانم، که شب تا روز

گویدم چون و نگوید چند.

 

سالها زین پیش تر در ساحل پر حاصل جیحون

بس پدرم از جان و دل کوشید،

تا مگر این پوستین را نو کند بنیاد.

او چنین می گفت و بودش یاد:

-«داشت کم کم شبکلاه و جبّه ی من نوترک می شد،

کشتگاهم برگ و بر می داد.

ناگهان توفان خشمی باشکوه و سرخگون برخاست.

من سپردم زورق خود را به آن توفان و گفتم هرچه بادا باد.

تا گشودم چشم، دیدم تشنه لب بر ساحل خشک کشفرودم،

پوستین کهنه ی دیرینه ام با من.

اندرون، ناچار، مالامال نور معرفت شد باز؛

هم بدانسان کز ازل بودم.»

 

باز او ماند و سه پستان و گل زوفا؛

باز او ماند و سکنگور و سیه دانه.

و آن بآیین حجره زارانی

کانچه بینی در کتاب تحفه ی هندی،

هر یکی خوابیده او را در یکی خانه.

 

روز رحلت پوستین اش را به ما بخشید.

ما پس از او پنج تن بودیم.

من به سان کاروانسالارشان بودم.

-کاروانسالار  ره نشناس-

اوفتان خیزان،

تا بدین غایت که بینی، راه پیمودیم.

 

سالها زین پیش تر من

نیز

خواستم کاین پوستین را نو کنم بنیاد.

با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدم از جگر فریاد:

-        «این مباد! آن مباد!»

ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست...

 

پوستینی کهنه دارم من،

یادگار از روزگارانی غبارآلود.

مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگارآلود.

های، فرزندم!

بشنو و هشدار

بعد من این سالخورد جاودان مانند

با بَر و دوش تو دارد کار.

لیک هیچت غم مباد از این.

کو، کدامین جبّه ی زربفت رنگین می شناسی تو

کز مرقع پوستین کهنه ی من پاک تر باشد؟

با کدامین خلعتش آیا بدل سازم

که م نه در سودا ضرر باشد؟

آی دخترجان!

همچنانش پاک و دور از رقعه ی آلودگان می دار.



دانلود دکلمه ی شعر "پوستین کهنه(میراث)"با صدای مهدی اخوان ثالث آهنگسازی مجید درخشانی

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۱۷
درویش محمد خراباتی




"شاهنامه ی کُردی" اثر میرزا الماس خان کندوله ای،فرمانده تیپ سنندج(فوج کردستان) سپاه نادرشاه،از بزرگ ترین شاعران کُرد
پعد از اینکه به دلیل عقب نشینی اشتباه میرزا الماس،سپاه نادرشاه در برابر عثمانی شکست میخوره؛الماس از مقام ش خلع میشه و به روستای خودش،"کندوله(کنوله)"بر می گرده و بقیه ی عمر رو به تنبور نوازی و سرودن شعر میپردازه!
شاهنامه ی کردی،منظومه ی خورشید و خاوران،موش و گربه، برزو نامه، نادر و توپال، خاوران، علی و ناتل، برزو و فولادوند، رستم و نهنگ جم جم،منظومه ی هفت لشکر،منظومه ی خسرو و شیرین،منظومه شیرین و فرهاد از آثار برجسته ی اوست!
.
.
به باور مردم مردم منطقه بیلوار و کلیائی،بعد از گردآوری شاهنامه،شاه پیکی فرستاد که الماس به دربار برگرده ولی وقتی پیک رسید،مردم جنازه ی اونو با نوای دهل و سرنا به دامنه "کوه پیرافته" میبردن که دفن کنن(سرنوشتی مشابه فردوسی)
میرزام خامووشان میرزام خامووشان
مبارەکت بوو ماوای خامووشان
نووشت بوو بادەی بیھووشی ھووشان
رەفیق مەجڵس جەرگەی مەی نووشان
سەرای سەنگ و گل وەنت بار نەبوو
رووھت نە دیوان شەرمەسار نەبوو
ھانام بۆ ئێجاز دئای خاسان بوو
سزای گوڕ ئەفشار وەنت ئاسان بوو
نە وەخت سئاڵ پرسای خەیر و شەر
قادر وە قودرەت لێوت کەروو تەر
بینای بێزەواڵ، شای پشت پەردە
ببەخشووت گوناێ کردەی ویەردە
دڵ ماوەروو تەنگ وەی کراماتە
میرزام یە سەفەر ھات و نەھاتە
(شعر:میرزا شفیع دینوری در سوگ الماس خان کنوله ای)

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۴۰
درویش محمد خراباتی




به قید زلف مه­رویان نه تنها من گرفتارم                        هزاران مبتلا دارند و هم نیز ناچارم

فدای چشم مشکینت به رحمت سوی ما بنگر                    که در پاین بیندازیم سر و جانی اگر دارم

الا ای یوسف مصری کلاف من دل و جان است               به یک ساعت به وصلت گر دهی اینک خریدارم

به جانت کز دل و از جان چنانت دوست می­دارم                که غیر از یاد رویت هیچ در خاطر نمی­آرم

ز عشقت ای صنم دیگر من آن اوثان فرخاری                 ملامت چون کنم زیرا که خود دارای زنّارم

چو برپاخاستی جانا قیامت آمدم بر سر                          به روی نار ننشستی نشایندی تو بر نارم

از آن روزی که بنمودی گرفتارم به قید هجر                   به دل نار و به شوق و به دیده اشک می­بارم

به هجران مبتلایم کردی و هیچم نمی­پرسی                      خدا را رحمتی آور که من مشتاق دیدارم

نصیحت کم نما واعظ که پندت نشنوم زیرا                     که من با دلبری طرّار باشد سر و کارم

به صحرایی خلاف میل تو باشد بسی دشوار                         دهندم بی­رضایت گرچه دارین است بیزارم




سمت چپ-لطفعلی خان صحرایی(1271-1355 چرمله)

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۳۶
درویش محمد خراباتی



جمعه که با سینا و احسان یه سر به کتابسرای "مهرگان" رفتیم،بعد کلی بحث،موقع برگشت یهو چشمم به یه کتاب خورد!"دیوان لطفعلی خان صحرایی-بکوشش علی اصغر ایزدی"

قبلا فقط یه غزلش رو تو کتاب "آواهای سرزمین پدری ام"خونده بودم و اطلاعات چندانی راجع بهش نداشتم.حس وطن دوستی م گل کرد و با وجود کمبود بودجه،14000 دادم و خریدمش(هیچ احساس پشیمونی ای ندارم!!!)

بعد اینکه برگشتم خونه،کتاب رو باز کردم و دیدم که غالب شعراش فارسی ه.خیلی برام عجیب بود.خوندم و خوندم و خوندم و هم چنان میل به خوندن داشتم!!!اگه شعرش رو بهم میدادن بدون شک،گمان می کردم سروده ی سعدی ه.

خلاصه عجب شعرایی گفته!سرم که خلوت بشه،حتما تایپ ش میکنم و میذارم تو وبلاگ.


لطفعلی صحرایی(1271-1355 استان کرمانشاه-شهرستان سنقر-روستای چرمله ی علیی-دهستان سنقر و کلیایی-طایفه ی فیله کری)


۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۳۲
درویش محمد خراباتی


«مردم عزیز؛ من هم مثل شما انسان‌های نجیب و غم‌خوار از فاجعه مرگ هولناک هم‌وطنان و امدادگران عزیزمان به اندوهی عمیق افتادم. به همین خاطر در سوگ این شهیدان دلیر با کمانچه و آواز در پرده‌های مختلف، آیین شیون زنان لرستان را که در مرگ عزیزانشان بی‌امان کلمات «وی وی.هه دا هه رو» را جمعی می‌خوانند، اجرا کرده‌ام. با این امید که این اندوهِ گران به مدد شعر و موسیقی، اندکی قابل تحمل‌تر شود:‌
ای فریاد جگرم سوخت…
عزیزم سوخت…
بعداز او بی کس و کار شدم…
حیف از تو! گِل رویت ریخته شود…
این گِل برروی دشمنانت ریخته شود..
این خانه کیست؟خراب و ویرانه!...
صدای شوم جغد در آن کرده لانه…
مگر زمانی داغ تو از یادمان برود،که سنگ بالین و گِل بالا پوشمان شود…


                                                                                                                                    علی اکبر شکارچی                                                   
                                                                                                                                            بهمن ۹۵»


دانلود کمانچه نوازی علی اکبر شکاچی در سوگ #پلاسکو

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۳۳
درویش محمد خراباتی


به جمشید و رستم، به شاهان درود
به شهنامه‌خوانان ایران درود

هم آنان که یلدا سبک نشمرند
به آن آریا نسل پاکان درود...


به مناسبت شب "یلدا" تصنیف "دل شیدا" رو با صدای بانو سیما بینا می شنویم!


خواننده:سیما بینا

موسیقی:فولکلور خراسان

شعر:جامی


از خم زلفت دل شیدا شکست                      شیشه می در شب یلدا  شکست

خال لبت زنده کند مرده را                   رونق بازار مسیحا شکست

کشتی ما بر لب دریا رسید                   خیر نبیند که دل ما شکست

پیراهن عصمت یوسف درید                   ازغم آن پشت زلیخا شکست

بس که زدم ریگ بیابان به پا                  خارمغیلان به کف پا شکست

یوسف صحرای جنون جان بداد                وحش و بیابان همه دلها  شکست

بس که  جفا  دید ز اغیار  تو                 عهد تو را جامی شیدا شکست



دانلود تصنیف "دل شیدا" با صدای سیما بینا


یلداتون مبارک!!!







۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۱۲:۵۴
درویش محمد خراباتی

گرد ره تو کعبه و خمار نماند

یک دل ز می عشق تو هشیار نماند

ور یک سر موی از رخ تو روی نماید

بر روی زمین خرقه و زنار نماند

وآن را که دمی روی نمایی ز دو عالم

آن سوخته را جز غم تو کار نماند

گر برفکنی پرده از آن چهرهٔ زیبا

از چهرهٔ خورشید و مه آثار نماند

جان چو بگشاید به رخت دیده که جان را

با نور رخت دیده و دیدار نماند

گر وحدت خود را با قلاوز فرستی

از وحدت تو هستی دیار نماند

جانا ز می عشق تو یک قطره به دل ده

تا در دو جهان یک دل بیدار نماند

در خواب کن این سوختگان را ز می عشق

تا جز تو کسی محرم اسرار نماند

از بس که ز دریای دلم موج گهر خاست

ترسم که درین واقعه عطار نماند


پ.ن:

زبان خاص عطار در شعر،موسیقی خاص می طلبه.در سال های دور،استاد محمد رضا لطفی به همراه دراویش نعمت اللهی،در کنسرتی در امریکا،این شعر رو با زیبایی تمام اجرا کردن.

به شخصه موقع شنیدن این اثر،سر تا پا گوش میشم!!!

متاسفانه خواننده و  نوازندگان رو نمیشناسم ولی دمشون گرم




دانلود تصنیف "گرد ره تو کعبه و خمار نماند" با اجرای استاد لطفی و دراویش نعمت اللهی





۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۵:۱۴
درویش محمد خراباتی


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است

کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند،

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی،

به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛

که سرما سخت سوزان است

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفی کاینست، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من ای پیر پیرهن چرکین!

هوا بس ناجوانمردانه سرد است....آی.....

دمت گرم و سرت خوش باد !

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای !

منم من میهمان هر شبت، لولی وَش مغموم

منم من سنگ تیپا خورده ی رنجور

منم دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بی رنگ بی رنگم

بیا بگشای در، بگشای دلتنگم

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان ست

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد، سحرشد، بامدادآمد؟

فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعداز سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگارسیلی سرد زمستان ست

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده،

به تابوتِ ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان ست

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته ،سرها درگریبان، دستها پنهان؛

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،

درختان اسکلتهای بلور آجین،

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،

غبار آلوده مهر و ماه،

زمستان ست...



پ.ن:

به راستی که زمستان است...


#سرما

#ظلم

#زمستان

#اخوان_ثالث



دانلود دکلمه ی شعر "زمستان"با صدای مهدی اخوان ثالث





۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۰:۳۸
درویش محمد خراباتی

جانم به لب آمد ز غم و درد جدایی
آخر تو پیامی نفرستی که کجایی
هر شام چو هر صبح و چو هر ظهر و چو هر عصر
من چشم به راهم که تو از راه بیایی
جز درد غم عشق تو دل کار ندارد
در بند تو کس میل ندارد به رهایی
یک غمزه نمودی و برفتی ز نظرگاه
ای ماه رخا!آه از آن تیر هوایی
هم راهبر و راهزنی در سفر عشق
یا رب!ز که آموخت چنین راهنمایی
بازآی که دل خون شده از هجر تو "درویش"
درویش نوازی بکن ای شاه ختایی


به یاد یه رفیق بی وفا!!!


درویش محمد خراباتی(محمد مهدی قربانی):7 آذر 95

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۲۲:۳۶
درویش محمد خراباتی