گاه یک سنجاقک
به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر
می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک
همه معنی یک زندگی است...
تولدت مبارک سینا ی عزیزم
گاه یک سنجاقک
به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر
می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک
همه معنی یک زندگی است...
تولدت مبارک سینا ی عزیزم
به مناسبت شب "یلدا" تصنیف "دل شیدا" رو با صدای بانو سیما بینا می شنویم!
خواننده:سیما بینا
موسیقی:فولکلور خراسان
شعر:جامی
از خم زلفت دل شیدا شکست شیشه می در شب یلدا شکست
خال لبت زنده کند مرده را رونق بازار مسیحا شکست
کشتی ما بر لب دریا رسید خیر نبیند که دل ما شکست
پیراهن عصمت یوسف درید ازغم آن پشت زلیخا شکست
بس که زدم ریگ بیابان به پا خارمغیلان به کف پا شکست
یوسف صحرای جنون جان بداد وحش و بیابان همه دلها شکست
بس که جفا دید ز اغیار تو عهد تو را جامی شیدا شکست
دانلود تصنیف "دل شیدا" با صدای سیما بینا
یلداتون مبارک!!!
گرد ره تو کعبه و خمار نماند
یک دل ز می عشق تو هشیار نماند
ور یک سر موی از رخ تو روی نماید
بر روی زمین خرقه و زنار نماند
وآن را که دمی روی نمایی ز دو عالم
آن سوخته را جز غم تو کار نماند
گر برفکنی پرده از آن چهرهٔ زیبا
از چهرهٔ خورشید و مه آثار نماند
جان چو بگشاید به رخت دیده که جان را
با نور رخت دیده و دیدار نماند
گر وحدت خود را با قلاوز فرستی
از وحدت تو هستی دیار نماند
جانا ز می عشق تو یک قطره به دل ده
تا در دو جهان یک دل بیدار نماند
در خواب کن این سوختگان را ز می عشق
تا جز تو کسی محرم اسرار نماند
از بس که ز دریای دلم موج گهر خاست
ترسم که درین واقعه عطار نماند
پ.ن:
زبان خاص عطار در شعر،موسیقی خاص می طلبه.در سال های دور،استاد محمد رضا لطفی به همراه دراویش نعمت اللهی،در کنسرتی در امریکا،این شعر رو با زیبایی تمام اجرا کردن.
به شخصه موقع شنیدن این اثر،سر تا پا گوش میشم!!!
متاسفانه خواننده و نوازندگان رو نمیشناسم ولی دمشون گرم
دانلود تصنیف "گرد ره تو کعبه و خمار نماند" با اجرای استاد لطفی و دراویش نعمت اللهی
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است
کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند،
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفی کاینست، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من ای پیر پیرهن چرکین!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است....آی.....
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای !
منم من میهمان هر شبت، لولی وَش مغموم
منم من سنگ تیپا خورده ی رنجور
منم دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در، بگشای دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان ست
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد، سحرشد، بامدادآمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعداز سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگارسیلی سرد زمستان ست
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده،
به تابوتِ ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان ست
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته ،سرها درگریبان، دستها پنهان؛
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلور آجین،
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
غبار آلوده مهر و ماه،
زمستان ست...
پ.ن:
به راستی که زمستان است...
#سرما
#ظلم
#زمستان
#اخوان_ثالث
دانلود دکلمه ی شعر "زمستان"با صدای مهدی اخوان ثالث
خب؛
این عکس آدمو تکون میده.(اگه "انسان" اینو ببینه وجودش به لرزه در میاد)
وقتی این عکس رو دیدم،این ابیات به ذهنم رسید:
درَم داران عالم را کَرَم نیست
کرم داران عالم را درم نیست
(سعدی)
کریمان را به دست اندر درم نیست
خداوندان نعمت را کرم نیست
(سعدی)
از مردم افتاده مدد جوی که این قوم
با بی پر و بالی پر و بال دگرانند
(صائب)
پ.ن
شما هم اگه چیزی به ذهن تون خطور کرد،بگید!
جانم به لب آمد ز غم و درد جدایی
آخر تو پیامی نفرستی که کجایی
هر شام چو هر صبح و چو هر ظهر و چو هر عصر
من چشم به راهم که تو از راه بیایی
جز درد غم عشق تو دل کار ندارد
در بند تو کس میل ندارد به رهایی
یک غمزه نمودی و برفتی ز نظرگاه
ای ماه رخا!آه از آن تیر هوایی
هم راهبر و راهزنی در سفر عشق
یا رب!ز که آموخت چنین راهنمایی
بازآی که دل خون شده از هجر تو "درویش"
درویش نوازی بکن ای شاه ختایی
به یاد یه رفیق بی وفا!!!
درویش محمد خراباتی(محمد مهدی قربانی):7 آذر 95
"ما را خدا از بهر چه آورد؟شور و شر"
غزل 1019-مولانا
خط:دوست عزیزم،فرحان گرجی
دکلمه:دکتر عبدالکریم سروش
سه تار:ناشناس
پ.ن:دکلمه ها دکتر سروش بهم آرامش میده... شده قند چای عصر...!!!
27 آبان؛سالروز کشته شدن استاد سید خلیل عالی نژاد که به راستی در غمش،اشک پرده در شد...
آهنگ،تنبور و آواز:سید خلیل عالی نژاد
شعر:حافظ
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
دانلود "اشک پرده در" با صدای استاد سید خلیل عالی نژاد
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است...
#حافظ