به مناسبت سالروز بمب باران هیروشیمای کردستان،"حلبچه"
برای حلبچه
شعر:شیرکو بیکس
له دوای خنکانی حه له بچه
(پس از خفه کردن حلبچه)
سکالاییکی دریژم ....
(شکایتی بلند...)
نووسی بو خوا
(برای خدا نوشتم)
به ر له خه لکی بو دره ختیکم خوینده وه
(قبل از هر کس برای درختی خواندمش)
دره خت گریا
(درخت گریست)
له په نایا بالنده یه کی پوسته چی وتی باشه
(زیر درخت کبوتر نامه بری گفت)
کی بوت ده با ؟
(شکایتت را که به خدا میرساند؟)
گه ر به ته مای منی بیبه م
(اگر میخواهی من ببرم)
من ناگه مه عه رشی خوا.
(من به عرش خدا نمی رسم)
بو به شه و درنگ
(دیر وقت شد)
فریشته ی ره ش پوشی شیعرم
(فرشته ی سیاه پوش شعرم)
وتی : تو هیچ خه مت نه بی
(گفت: اصلا ناراحت نباش)
من بوت ئه به م ، هه تا سه ری
(من می برمش، تا بالاها)
تا که شکه لان
(تا اوج)
به لام به لینت ناده می
(اما قول نمی دهم)
خوی نامه که م لی وه رگری
(خدا خودش نامه را از دستم بگیرد)
خو ده زانی خودای گه وره کی ئه یبینی
(خودت خدا را بهتر می شناسی)
وتم سپاس ، تو هه لفره
(گفتم ممنونم. تو پرواز کن)
فریشته ئیلهام هه لفری و
(فرشته الهام پرواز کرد و )
له گه ل خویا سکالای برد
(شکایت را با خود برد)
روژی دوایی که هاته وه
(فردایش که بازگشت)
سکرتیری پله ی چواری نووسینگه ی خوا
(منشی درجه چهار دفتر خدا)
عوبید ناوی و هه ر له سه ر هه مان سکالا
(کسی به اسم عبید! در زیر همان شکایت)
به عه ره بی بوی نووسیبوم
(به عربی برایم نوشته بود)
گه وجه !!!!
(احمق!!!!)
بیکه به عه ره بی که س لیره کوردی نازانی و
(ترجمه اش کن به عربی که اینجا کسی کوردی نمیداند و )
نایبه ین بو خوا...
.(به دست خدا نمیرساند...)