دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب


استاد محمد رضا شجریان در ملاقات با خالق "نوایی"،استاد عثمان محمد پرست

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۰۹:۳۴
درویش محمد خراباتی


روز وصل دوستداران یاد باد

یاد باد آن روزگاران یاد باد

کامم از تلخی غم چون زهر گشت

بانگ نوش شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارغند از یاد من

از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا

کوشش آن حق گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مدام

زنده رود باغ کاران یاد باد

راز حافظ بعد از این ناگفته ماند

ای دریغا رازداران یاد باد


نوازندگان:

  • پرویز مشکاتیان: سنتور
  • محمدرضا لطفی: تار
  • ناصر فرهنگ فر: تمبک
  • ارسلان کامکار: بربط
  • اردشیر کامکار: کمانچه
  • جمشید عندلیبی: نی
  • زیدالله طلوعی: تار
  • فرخ مظهری: بم‌تار

دانلود تصنیف " یاد باد " با صدای استاد محمد رضا شجریان

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۰۹:۱۹
درویش محمد خراباتی


در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی


دل که آیینه شاهیست غباری دارد

از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی


کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی


نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج

نروند اهل نظر از پی نابینایی


شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان

ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی


جوی‌ها بسته‌ام از دیده به دامان که مگر

در کنارم بنشانند سهی بالایی


کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست

گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی


سخن غیر مگو با من معشوقه پرست

کز وی و جام می‌ام نیست به کس پروایی


این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت

بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی


گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پی امروز بود فردایی

حافظ


آواز:استاد محمد رضا شجریان

سنتور:زنده یاد استاد پرویز مشکاتیان

تنبک:همایون شجریان


دانلود تصنیف " در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی " با صدای استاد محمد رضا شجریان


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۰۹:۰۳
درویش محمد خراباتی

دوش دوش دوش که آن مه لقا
خوش ادا، با صفا، با وفا
از برم آمد و بنشست
[خدا] برده دین و دلم از دست
باز، باز، باز، مرا سوی خود
می کشد، می برد، می زند
با دو چشم، با دو چشم مست
[خدا] ابرویش، ابرویش پیوست
آتش اندر دلم بر زد [جانم ای دل]
زان رخ همچو آذر زد [جانم ای دل]
سوخت همه خرمنم، یکسره جان و تنم
کشته عشقت منم، [ای صنم] بد مکن
بیش از این، ظلم بی‌حد مکن
[جانم] بیش از این، ظلم بی‌حد مکن
[دوش، دوش،] دوش که آن گرد، گرد گنبد مینا
آبله‌گون شد، دو چشم من ز ثریا
[تند، تند،] تند و غضبناک، سخت و سرکش و توسن
از در مجلس درآمد آن بت رعنا
روی سپیدش، برابر مه گردون
موی سیاهش، پسر عم شب یلدا
لعبت شیرین، ترش رو گر که ننشیند
مدعیانش طمع برند که حلوا

اجرای همنوازان گروه آوا

  • خواننده:محمد رضا شجریان
  • آهنگساز:استاد علی اکبر شیدا
  • داریوش پیرنیاکان: تار
  • محمد فیروزی: بربط
  • سعید فرج‌پوری: کمانچه
  • بهزاد فروهری: نی
  • جواد بطحائی: سنتور
  • همایون شجریان: تمبک

استاد علی اکبر خان شیدا


دانلود تصنیف " دوش دوش " با صدای استاد محمد رضا شجریان

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۰۸:۴۱
درویش محمد خراباتی


سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند


به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند

ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند


به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند

نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند


سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند

رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند


ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند

ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند


دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند


چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند

بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند


در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند

که با این درد اگر دربند درمانند درمانند

حافظ



دانلود تصنیف " سمن بویان " با سه تار و آواز استاد محمد رضا لطفی.


کوک:دو فا دو دو

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۰۸:۳۲
درویش محمد خراباتی


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۸:۲۴
درویش محمد خراباتی


کتاب شیوه ی ساخت سه تار
نوشته ی ناصر شیرازی

دانلود

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۰۹:۵۷
درویش محمد خراباتی



طرحی از شهرام ناظری
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۰۹:۴۱
درویش محمد خراباتی


امروز دوشنبه ۱۵ اسفندماه ۱۳۷۹ است. پستچی زنگ می زند. در را که باز می کنم. پاکتی زیبا را از پستچی پیر تحویل می گیرم. دستخطی خوش که آدرس و نام من بر روی آن نوشته شده است، پاکت را که باز می کنم. یک کارت پستال زیبا که کارت تبریکی است به مناسبت سال نو و سه صفحه نامه از استاد بزرگوار علی تجویدی. همانجا کنار پله می نشینم و با اشتیاق فراوان نامه را می خوانم:
::
"آقای حسینی دوست جوان و کوشای من. از این که شما در این سن کم به این خوبی در پی معرفی مفاخر بزرگ ایران زمین هستید خوشنودم. در این نامه می خواهم از دو کاغذ از استاد روح الله خالقی یاد کنم. هفته گذشته از من پرسیدید که چرا بهترین شخصیت های فرهنگی و هنری ما در آن دوران، جوانمرگ شده اند. پاسخ من به شما نارسا بود. می خواهم بدانید که اصولا هنرمند روح حساس و زود رنجی دارد. امثال هنرمندانی چون استاد عزیزم صبا و آقای خالقی و همین طور رهی معیری و بسیاری دیگر، عمر بسیار کمی داشتند چرا که جامعه ما قدر این بزرگان را به خوبی ندانست. باید بدانید که وقتی هنرمند جامعه را بر وفق مراد خود نداند احساس شکست خواهد کرد. آقای خالقی تصمیم گرفته بود که برای عمل جراحی به خارج از کشور برود. من در خیابان لاله زار ایشان را دیدم، صورتش را بوسیدم و گفتم آقای خالقی کی می خواهید بروید. گفت همین چند روز آینده خواهم رفت و ایشان رفت و از اتریش دو کاغذ برای من فرستاد. در کاغذ اول شاگرد نوازی کرده بود و نوشته بود "تجویدی را همه دوست دارند" که اظهار لطف ایشان بود. آقای خالقی واقعا من را دوست داشت و من هم ایشان را قلبا دوست دارم. من به هر حال یک موسیقیدانم و می دانم که خالقی چه کرده است.

آقای حسینی عزیز، چشم هنرمند به مردم مملکت است. چشم هنرمند به دولت ها و سیاست ها نیست. هنرمند همیشه باید هنرمند باشد. آنچه که آنها بودند و آنچه که ما هستیم و آنچه که نسل آینده امیدوارم باشد. آقای خالقی، در انتهای کاغذ دوم، با خط خوش می نویسد:

" آقای تجویدی، از قول من به آقای پیرنیا بگویید چرا آهنگهای مرا پخش نمی کنند؟"

این کاغذ دوم علت تمام رنجهای هنرمندان ماست. هنرمند، به اثر خودش زنده است. هنرمند در آثارش زندگی می کند و دیده شدن و شنیده شدن، باعث زنده بودن هنرمند است. شما می دانید استاد عزیزم صبای نازنین چه خون دلهایی برای موسیقی این مملکت خورده است. رهی و مرتضی خان هم همین طور. هنرمندانی چون آقای خالقی، قربانی حسادت ها و سیاست ها و کوته فکریها شدند. خون دل می خوردند تا شاهکاری مثل "سرود ای ایران" خلق کنند و آنگاه می دیدند که هر دوره را سیاستی دگر است. خون دل می خوردند تا هنرستانی را که به جانشان وابسته بود حفظ کنند. تاریخچه این هنرستان را بخوانید و بعد خواهید فهمید که چرا امثال آقای خالقی جوانمرگ شدند.

چرا باید آقای خالقی برای انتقال یک پیانو از وزارتخانه به هنرستان این همه دوندگی کند؟ چرا باید کسانی بر امثال خالقی حکم کنند که نه از فرهنگ ایرانی و نه از موسیقی این مملکت چیزی نمی دانند و یا اصلا برای موسیقی ایرانی هیچ احترامی قایل نیستند. شما می دانید که خالقی مطرب نبود. موسیقی خالقی مجلسی نیست. موسیقی ما همیشه به این شکل بوده است که عده ای نوازنده برای یک ارباب، بر روی زمین می نشستند، ساز می زدند و آواز می خواندند، مردم هم گداپرورانه به نوازنگان پولی می دادند. آقای خالقی با جان خودش تلاش کرد تا به این موسیقی شخصیت ببخشد. خالقی خون دل خورد تا اعلام کند اگر موسیقی حقیقی می خواهید به انجمن موسیقی و هنرستان بیایید. آقای خالقی می کوشید تا ارزش این هنر را بالا ببرد و متاسفانه در این راه توفیق کامل نیافت و این ناراحتی هایی که جمع شده بود در خالقی و زخم معده ای که برایشان ایجاد کرده بود بیشترش از حساسیتی بود که روح حساس خالقی به خوبی می دید که این همه تلاش می کند اما جامعه هنوز حالت مطربی خودش را از دست نداده است. سخن بسیار است و این قلم عاجز از بیان." علی تجویدی

این نامه ایده های بسیار خوبی به من داد و هر بار که می خوانمش به یاد می آورم که چه انسانهای شریفی در فرهنگ و هنر این سرزمین بالیده اند. تجویدی برای پرسش های من در موسیقی ایران مرجعی تام و تمام بوده است. همیشه به آرشیو منحصر به فردش دسترسی داشته ام و هر بار که به دیدنش رفته ام واقعه ای بوده است که تماما بر روی نوار ضبط شده و خوشحالم که این حرفها و این همه شور و شوق بزرگ مردی چون علی تجویدی منتشر می شود و به دست شما خواننده بزرگوار می رسد.

همان روز به منزل آقای تجویدی تلفن کردم. شوکت خانم، همسر صبور و مهربان استاد تجویدی جواب داد. گفتم امروز عصر به دیدار استاد خواهم آمد. صدای آقای تجویدی بلند شد. شوکت خانم گوشی را زمین گذاشت و اندکی بعد گفتند ساعت پنج تشریف بیاورید.

ساعت دو بعد از ظهر، من و سیدعلیرضا میرعلینقی گوشه یک پیتزا فروشی می نشینیم و درباره این اتفاقات حرف می زنیم. میرعلینقی ایده های دیگری هم دارد. می گوید: "خالقی را درک نکردند، چرا که خالقی پنجاه سال یا شاید یک قرن جلوتر از مردمش حرف می زد" من هم با این نظر موافقم. انصافا حرف درستی است. خالقی را درک نکردیم تنها به یک دلیل، اصلا نمی فهمیدیم او چه می گوید. به میر علینقی می گویم: "به نظرت چند نوازنده و آهنگساز در ایران کتاب نظری به موسیقی و یا کتاب هماهنگی به ترجمه ایشان را خوانده اند؟ میرعلینقی در شیطنت حرف خوبی می زند می گوید: "خیلی کم. تازه اگر هم خوانده باشند، توان درک و تحلیل اش را نداشته اند" می گویم ولی همه "سرگذشت موسیقی ایران" را خوانده اند؟ هر سه جلدش را ... بلند بلند می خندیم و پیتزا می خوریم. ...

حرف از دکتر مصطفی پورتراب پیش آمد. میر علینقی می گوید" "پورتراب به خوبی خالقی را شناخته" گفتم: " چند روز پیش بحث جالبی پیش آمد. به ایشان گفتم چرا خالقی این همه به هند علاقه دارد؟" پورتراب می گوید: "این موضوع برای خود من هم عجیب است" میرعلینقی می گوید: "راگها و شیوه های گسترده و باستانی موسیقی هند، شاید بهترین گزینه ای بوده است که بتواند ذهن پرسشگر خالقی را راضی کند." ...
::
روح الله خالقی | از فصل خون بر پارتیتور ص 241 - 244
مجموعه کتابهای پژوهشی چراغداران فکر و فرهنگ ایران | محمدحسینی باغسنگانی
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۰۹:۲۰
درویش محمد خراباتی

ادامه س اشعار "از میان ریگ ها و الماس ها":

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۰۸:۲۸
درویش محمد خراباتی