دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۱۷۵ مطلب با موضوع «عکس» ثبت شده است


"دیدی که رسوا شد دلم"


آهنگساز:استاد علی تجویدی

شعر:رهی معیری

خواننده:مرضیه


دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی، بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر، از کوی خود
وز رشته گیسوی خود
بازم رهاند.
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردان چرا؟ فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای ز دل با یار صاحب دل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او، مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او، در کوی جان منزلم کنم
وای، به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم، از فتنه گردون رهی
افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم


دانلود دیدی که رسوا شد دلم با صدای مرضیه

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۳۲
درویش محمد خراباتی


در این پست،روایتی از ردیف را گوش می دهیم که به کوشش جناب مهدی کمالیان تهییه گشته است.آقای کمالیان،ردیف را با اجرای استاد سعید هرمزی و یوسف فروتن ضبط کرده اند.(در آینده به بررسی ردیف فروتن نیز خواهیم پرداخت)


پ.ن:این ردیف،فاقد دستگاه راست پنجگاه است.می توان گفت این روایت،گزیده ی ردیف و به نوعی ردیف کاربردی است.



  • دستگاه شور
  1. درآمد اول
  2. رهاب-پنجه شعری
  3. کرشمه
  4. اوج
  5. نغمه1
  6. نغمه2
  7. زیرکش سلمک
  8. گلریز،حسینی
  9. عزّال،مجلس افروز
  10. چهارمضراب،شور پایین دسته
  11. درآمد،کرشمه،فرود
  12. گریلی
  • آواز دشتی
  1. پیش درآمد
  2. درآمد،چهارمضراب
  3. اوج
  4. غم انگیز
  5. گیلکی،فرود
  • آواز بیات ترک
  1. چهارمضراب
  2. درآمد،کرشمه
  3. جامه دران
  4. فِیلی،شکسته
  5. مثنوی
  6. رنگ
  • آواز ابوعطا
  1. پیش درآمد
  2. درآمد
  3. سَیَخی
  4. بسته نگار
  5. چهارپاره،چهارمضراب
  6. حجار
  7. رنگ
  • آواز افشاری
  1. پیش درآمد
  2. درآمد،کرشمه
  3. جامه دران،فرود
  4. قرایی
  5. رهاب
  6. عراق
  7. مثنوی،چهارمضراب
  8. رنگ
  • دستگاه سه گاه
  1. چهارمضراب،درآمد
  2. زابل
  3. مویه
  4. مخالف،چهارمضراب،مغلوب،نغمه ی مغلوب
  5. مثنوی مخالف
  • دستگاه نوا
  1. درآمد
  2. چهارمضراب
  3. کرشمه
  4. نغمه
  5. نهفت،چهارمضراب
  6. ضربی
  • دستگاه همایون
  1. درآمد
  2. کاروانی(زنگ شتر)
  3. چکاوک
  4. چهارمضراب،بیداد
  5. بیداد کُت،نی داود
  6. لیلی مجنون
  7. باوی،چهارمضراب
  8. شوشتری
  9. بختیاری
  10. نوروز خارا،اوج،سوز و گداز
  • آواز بیات اصفهان
  1. مقدمه،درآمد
  2. جامه دران
  3. بیات راجه
  4. اوج،چهارمضراب
  5. نغمه،چهارمضراب
  • دستگاه چهارگاه
  1. چهارمضراب
  2. درآمد
  3. زنگوله،چهارمضراب
  4. زابل
  5. حصار
  6. مخالف
  7. مغلوب،نغمه ی مغلوب
  8. منصوری
  9. رجز
  10. رنگ شهرآشوب
  • دستگاه ماهور
  1. درآمد
  2. ضربی
  3. کرشمه
  4. داد
  5. گشایش
  6. دلکش
  7. خسروانی
  8. دلکش،چهارمضراب
  9. خاوران
  10. عراق،کرشمه
  11. نهیب
  12. ضربی عراق




۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۵۹
درویش محمد خراباتی



با فرارسیدن چهار شنبه سوری گاهی فکر چکونگی تضاد بین روز چهار شنبه که در گاهشماری ایرانیان باستان و جود نداشته و گرامیداشت و برپایی جشن و سور و سرور آتش که در فرهنگ و ایین های ایرانیان باستان وجود داشت بروز می یابد.

بر پایه گاهشماری و تقویم ایران باستان ایام روزهای هفته شنبه تا جمعه وجود نداشت بلکه سی روز هر ماه هر کدام نامی داشت بنابرین اصولا روز چهارشنبه ای در میان نبود که بخواهند شب اخرین چهار شنبه سال را جشن بگیرند و مانند دیگر جشن های آن دوران آتش نیز بر پا کنند..پس حقیقت چیست؟!

پژوهشهای برامده از مطالعه متون کهن می اید اینست که ایرانیان باستان حدود 2 هزار سال پیش از میلاد مسیح پی بردند که سال 12 ماه سی روزه نبوده بلکه 36۵روزه و کبیسه بوده است.. براین اساس انا ن روز 26 اسفند که همان روز پایان سال در گاهشماری 360 روزه و پایان سال آنان بوده را جشن میگرفتتد.
به عبارت دیگر می توان این نتیجه را گرفت که ایرانیان باستان در 26 اسفند که هم پایان سال 360 روزه بوده و هم چهار شب مانده به پایان سال365 روزه را همزمان در یک شب جشن میگرفتند.
بر این اساس 26 اسفند هر سال در هر روزی از هفته که بیفتاد همان روز( چهار شب به) سور پایان سال است . روشن است بدین صورت لزوما این روز چهارشنبه پایان هرسال نخواهد بود بلکه ممکن است 26 اسفند در هرسال هر در یکی از روز شنبه.....تا جمعه باشد.

چنین گاهشماری میگوید روز درست می باید( چهارشب به سوری ) پایان سال است و نه چهار شنبه سوری که قرن هاست مصطلح بوده است
اما چگونه (چهار شب به سور) پایان سال کبیسه تبدیل گردید به چهار شنبه سوری فعلی؟

نخست انکه( چهار شنبه) و( چهار شب به) همآوایی تلفظ و فونتیک یکسانی دارند.
دیگر انکه گفته شده است که روز چهارشنبه یا همان یوم الا اربعه سابقا در زبان و فرهنگ عرب روز نا شگون و نامبارکی بوده که با حضور تعالیم اسلام در فرهنگ ایرانیان بین این جشن( چهار شب به) پایان سال واخرین چهارشنبه پایان سال همزیستی پدید امد .
وبدین ترتیب یوم الاربعه و چهارشنبه نا شگون نزد اعراب آن دوران به جشن سور ایرانیان در( چهار شب به) پایان سال امتزاج و پیوند خورد,تحمل و برگزار و ماندگار شد.
نکته پایانی که در باره این جشن و سور میتوان گفت آنست که واژه سور صرفا معنی جشن و مهمانی را ندارد و ودر زبان وگویش های اقوام کرد لر وبختیاری معنای سرخ میدهد وبه سرخ سور میگویند که با اتش افروزی در این شب هم معناست
به همین جهت در اصفهان گاهی این شب را چهار شنبه سرخی هم میگفته اند. با این یاد اوری همانند اکنون که در شب های جشن وسرور چراغانی و نور پردازی و رقص نور برپا می دارند . بدیهی بوده است که در آن دوران این چراغانی و نور پردازی با رقص زبانه های آتش صورت می یافت.
بدین ترتیب چهارشنبه سوری نادرست
و
درست آن :
چهار شب به سوری

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۱۷
درویش محمد خراباتی



غزل منسوب به نورعلی خان برومند را که احمد کریمی به روایت از برادرش محمود علی برومند در کتاب "به یاد برومند" آورده است، در اینجا برایتان می نویسم.

 

گمان مبر که اگر نیش خنجر از پولاد

به دیدگان بزنی دل شود ز غم آزاد

مرا که دست قضا بر دو دیده خنجر زد

به سال هاست که از دست دل زنم فریاد

روانه می شود اشکم ز دیده ی بی دید

چو لحظه ای کنم از روی خوبرویان یاد

دلا,منال! مکن شکوه، کاین جهان خراب

به شکوه ی من و آه تو کی شود آباد؟!

به زیر خاک، هزاران چراغ چشم خموش

به صلح خفته و یک تن به شکوه لب نگشاد

هر آنچه ریخت به جام تو ساقی از ره لطف

همان شراب بود، نیست جای هیچ ایراد

فرود آر به تسلیم سر، مزن دم هیچ

هر آنچه بود مقدر، مقدرت آن باد



۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۶
درویش محمد خراباتی


سال 1394 که خبر چاپ دست نوشته های فرهاد ارژنگی را خواندم،بار اولی بود که نامش را می شنیدم.بنا بر یک حس درونی بدون اتلاف وقت،به آقای آیینی سفارش کردم که دو جلد کتاب را برایم تهیه کند.بعد از خواندن مقدمه ی کتاب،حال خوبی نداشتم.در اینترنت به دنبال فرهاد ارژنگی گشتم.

و دریغ و دریغ از این چرخ چپ گرد...

بدون شک اگر مانده بود،برگ زرّینی بود بر هنر مملکت چرا که از اندک آثاری که از او در دست است می توان فهمید چند مَرده حلّاج است.من که به او شهنازی ثانی می گویم.خود شهنازی هم همیشه از او به عنوان بهترین شاگرد خود یاد می کرده و گریه اش می گرفته گویا.

یادش گرامی و روانش مینوی


مزار مرمت شده ی فرهاد ارژنگی در سال 1391




مرحوم استاد حاج علی اکبر خان شهنازی



دانلود تار فرهاد ارژنگی به همراهی سنتور جناب دکتر داریوش صفوت(خواننده را نمی شناسم)


دانلود تکنوازی تار فرهاد ارژنگی در دستگاه سه گاه با دکلمه ی شعری به یاد فرهاد


دانلود تکنوازی تار فرهاد ارژنگی در دستگاه چهارگاه



۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۴۲
درویش محمد خراباتی



پوستینی کهنه دارم من،

یادگاری ژنده پیر از روزگارانی غبارآلود.

سالخوردی جاودان مانند.

مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگارآلود.

 

جز پدرم آیا کسی را می شناسم من؛

کز نیاکانم سخن گفتم؟

نزد آن قومی که ذرّات شرف در خانه خونشان

کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیّت، تنگ،

خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن، که من گفتم.

 

جز پدرم آری

من نیای دیگری نشناختم هرگز.

نیز او چون من سخن می گفت.

همچنین دنبال کن تا آن پدر جدّم،

کاندر اخم جنگلی، خمیازه ی کوهی

روز و شب می گشت، یا می خفت.

 

این دبیر گیج و گول و کوردل: تاریخ،

تا مُذَهّب دفترش را گاهگه می خواست،

با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید،

رعشه می افتادش اندر دست.

در بُنان دُرفشانش کلک شیرین سلک می لرزید،

حبرش اندر لیقه چون سنگ سیه می بست.

زانکه فریاد امیر عادلی چون رعد برمی خاست:

 

-«هان، کجایی، ای عموی مهربان! بنویس.

ماه نو را دوش ما با چاکران، در نیمه شب دیدیم.

مادیان سرخ یال ما سه کرّت تا سحر زایید.

در کدامین عهد بوده ست این چنین، یا آن چنان بنویس.»

 

لیک هیچت غم مباد از این،

ای عموی مهربان، تاریخ!

پوستینی کهنه دارم من که می گوید

از نیاکانم برایم داستان، تاریخ!

 

من یقین دارم که در رگ های من خون رسولی یا امامی نیست.

نیز خون هیچ خان و پادشاهی نیست.

وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت

کاندرین بی فخر بودنها گناهی نیست.

 

پوستینی کهنه دارم من، سالخوردی جاودان مانند.

مرده ریگی داستانگوی از نیاکانم، که شب تا روز

گویدم چون و نگوید چند.

 

سالها زین پیش تر در ساحل پر حاصل جیحون

بس پدرم از جان و دل کوشید،

تا مگر این پوستین را نو کند بنیاد.

او چنین می گفت و بودش یاد:

-«داشت کم کم شبکلاه و جبّه ی من نوترک می شد،

کشتگاهم برگ و بر می داد.

ناگهان توفان خشمی باشکوه و سرخگون برخاست.

من سپردم زورق خود را به آن توفان و گفتم هرچه بادا باد.

تا گشودم چشم، دیدم تشنه لب بر ساحل خشک کشفرودم،

پوستین کهنه ی دیرینه ام با من.

اندرون، ناچار، مالامال نور معرفت شد باز؛

هم بدانسان کز ازل بودم.»

 

باز او ماند و سه پستان و گل زوفا؛

باز او ماند و سکنگور و سیه دانه.

و آن بآیین حجره زارانی

کانچه بینی در کتاب تحفه ی هندی،

هر یکی خوابیده او را در یکی خانه.

 

روز رحلت پوستین اش را به ما بخشید.

ما پس از او پنج تن بودیم.

من به سان کاروانسالارشان بودم.

-کاروانسالار  ره نشناس-

اوفتان خیزان،

تا بدین غایت که بینی، راه پیمودیم.

 

سالها زین پیش تر من

نیز

خواستم کاین پوستین را نو کنم بنیاد.

با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدم از جگر فریاد:

-        «این مباد! آن مباد!»

ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست...

 

پوستینی کهنه دارم من،

یادگار از روزگارانی غبارآلود.

مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگارآلود.

های، فرزندم!

بشنو و هشدار

بعد من این سالخورد جاودان مانند

با بَر و دوش تو دارد کار.

لیک هیچت غم مباد از این.

کو، کدامین جبّه ی زربفت رنگین می شناسی تو

کز مرقع پوستین کهنه ی من پاک تر باشد؟

با کدامین خلعتش آیا بدل سازم

که م نه در سودا ضرر باشد؟

آی دخترجان!

همچنانش پاک و دور از رقعه ی آلودگان می دار.



دانلود دکلمه ی شعر "پوستین کهنه(میراث)"با صدای مهدی اخوان ثالث آهنگسازی مجید درخشانی

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۱۷
درویش محمد خراباتی




"شاهنامه ی کُردی" اثر میرزا الماس خان کندوله ای،فرمانده تیپ سنندج(فوج کردستان) سپاه نادرشاه،از بزرگ ترین شاعران کُرد
پعد از اینکه به دلیل عقب نشینی اشتباه میرزا الماس،سپاه نادرشاه در برابر عثمانی شکست میخوره؛الماس از مقام ش خلع میشه و به روستای خودش،"کندوله(کنوله)"بر می گرده و بقیه ی عمر رو به تنبور نوازی و سرودن شعر میپردازه!
شاهنامه ی کردی،منظومه ی خورشید و خاوران،موش و گربه، برزو نامه، نادر و توپال، خاوران، علی و ناتل، برزو و فولادوند، رستم و نهنگ جم جم،منظومه ی هفت لشکر،منظومه ی خسرو و شیرین،منظومه شیرین و فرهاد از آثار برجسته ی اوست!
.
.
به باور مردم مردم منطقه بیلوار و کلیائی،بعد از گردآوری شاهنامه،شاه پیکی فرستاد که الماس به دربار برگرده ولی وقتی پیک رسید،مردم جنازه ی اونو با نوای دهل و سرنا به دامنه "کوه پیرافته" میبردن که دفن کنن(سرنوشتی مشابه فردوسی)
میرزام خامووشان میرزام خامووشان
مبارەکت بوو ماوای خامووشان
نووشت بوو بادەی بیھووشی ھووشان
رەفیق مەجڵس جەرگەی مەی نووشان
سەرای سەنگ و گل وەنت بار نەبوو
رووھت نە دیوان شەرمەسار نەبوو
ھانام بۆ ئێجاز دئای خاسان بوو
سزای گوڕ ئەفشار وەنت ئاسان بوو
نە وەخت سئاڵ پرسای خەیر و شەر
قادر وە قودرەت لێوت کەروو تەر
بینای بێزەواڵ، شای پشت پەردە
ببەخشووت گوناێ کردەی ویەردە
دڵ ماوەروو تەنگ وەی کراماتە
میرزام یە سەفەر ھات و نەھاتە
(شعر:میرزا شفیع دینوری در سوگ الماس خان کنوله ای)

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۴۰
درویش محمد خراباتی



محمد رئوف قنبری (متولد اول مهرماه 1332 در قروه سنندج) دوره اول متوسطه را در شهرستان قروه سنندج و دوره دوم متوسطه (دیپلم) در شهرستان همدان (سال 1353) گذراند. در پاییز همان سال بعد از موفقیت در کنکور به تهران آمد و در رشته علوم آزمایشگاهی تشخیص طبی مشغول تحصیل شد و پس از اتمام دوره تحصیل در وزارت نفت مشغول به کار شد و در حال حاضر جزو کارشناسان برجسته این وزارتخانه است.در سال 1360 ازدواج کرد و ثمره این پیوند دو فرزند پسر است ـ شاگردی (هنرجویی) را در محضر استاد حاتم عسکری در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی آغاز و در محضر بزرگانی چون شاپور رحیمی، علی‌آقا داور، مهدی کمالیان امین‌الله رشیدی و بیشتر از همه استاد رجبعلی امیری فلاح تلمذ کرد.جهت ادای دین و به‌جا آوردن حق استاد و شاگردی، اقدامات قابل توجهی برای استاد امیری انجام شد: قبل از همه، معرفی استاد به آقای رضا مهدوی مدیریت وقت پژوهشهای کاربردی موسیقی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و دعوت ایشان به صفحه هنری روزنامه کیهان و درج مصاحبه استاد امیری در روزنامه و در نتیجه، پی‌آمدهای خوب بعدی و همچنین دعوت از شبکه سراسری رادیو «نوای آشنا» در سال 1372 و ضبط چند برنامه آواز به همراهی سنتور مهدوی در منزل قنبری و پخش آن آوازها در سراسر ایران به همت آقایان مهدوی و سیدعلیرضا میرعلی‌نقی ـ معرفی استاد امیری به هنرجویان و اساتید جوان در جلسات متعدد در محافل هنری منزل قنبری و معرفی استاد امیری به آقای محمد بیگلری‌پور مدیریت وقت مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به عنوان استاد آواز و مذاکره با مسئولین صدا و سیما جهت برقراری حقوق ماهیانه که به علت درگذشت استاد امیری فقط یک ماه پرداخت شد.طبق قرارداد با آقای بیگلری‌پور، می‌بایست ماهی یک جلسه، استاد امیری توسط آقای قنبری به مرکز حفظ و اشاعه آورده شود و تمامی هنرجویان که زیر نظر چند تن از اساتید آواز تعلیم می‌دیدند در یک محل جمع شوند و به آواز استاد امیری گوش بدهند. ـ متأسفانه به دلیل هم‌زمانی فوت فقط یک جلسه این امر مهم اتفاق افتاد.لازم به ذکر است که در آن سالها اساتید آواز برای تدریس یک روز در هفته، ماهیانه حداکثر هشت هزار تومان حق‌التدریس دریافت می‌داشتند ولی برای استاد امیری به خاطر شأن و مقامی که داشتند در یک ماه چکی به مبلغ سی هزار تومان صادر و توسط مدیریت مرکز حفظ و اشاعه در اختیار ایشان قرار گرفت. دوستان و دوستداران استاد امیری شاهد بودند که قنبری و همسر فداکار و پارسایش چگونه مثل دو فرزند با محبت، امیری سالخورده را مهربانی و مواظبت می‌کردند و چقدر در برقراری آسایش او کوشا بودند و آنچنان در رابطه با او عاطفی و فداکار بودند که خانواده امیری از آنها با احترام فراوان یاد می‌کنند. قنبری تا آخرین لحظه که استاد را به خاک می‌سپردند مانند فرزندی عاشق چشم از او برنداشته و بعد از مرگ او نیز با تلاش بسیار در برقراری مراسمی آبرومند برای او، ارادتش را ابراز نمود.
رئوف قنبری به دعوت رضا مهدوی مدیریت وقت به هنرستان حوزه هنری دعوت شد و از باسابقه‌ترین مدرسین آواز در هنرستان حوزه هنری بوده است و شاگردانی چون سالار عقیلی و حمیدرضا گلشن در آواز تربیت کرده است. همچنین در همراهی ساز و آواز استعدادهای جوانی مثل احسان ذبیحی‌فر (کمانچه و پیانو)، حمیدرضا پور افضل (تار)، شروین مهاجر (کمانچه)، سعید نایب محمدی (عود) و .... با ایشان کار کرده‌اند که همگی در گروههای بزرگ و شناخته‌شده فعالیت دارند. وی در منزل نیز کلاس آواز دارد و چند تن از هنرجویانش نیز در سطح مطلوب هستند ولی به عللی از ذکر نام آنها خودداری می‌کند. محمد رئوف قنبری از هنرمندان گمنام و باارزش است که در آوازخوانی تقلید نمی‌کند (با صدای ذاتی خودش آواز می‌خواند) و در منزل جلسات متعدد با موسیقیدانان و شعرا دارد و در اشاعه موسیقی اصیل فعال است.


امروز قسمتى از ترک دشتی از "آلبوم آواز پرواز" به یاد استاد رجب على امیرى فلاح با آواز محمد قنبرى و سه تار فرهود امیرانی رو آماده کردم براتون!



دانلود آواز دشتی با صدای محمد رئوف قنبری

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۱۳
درویش محمد خراباتی




به قید زلف مه­رویان نه تنها من گرفتارم                        هزاران مبتلا دارند و هم نیز ناچارم

فدای چشم مشکینت به رحمت سوی ما بنگر                    که در پاین بیندازیم سر و جانی اگر دارم

الا ای یوسف مصری کلاف من دل و جان است               به یک ساعت به وصلت گر دهی اینک خریدارم

به جانت کز دل و از جان چنانت دوست می­دارم                که غیر از یاد رویت هیچ در خاطر نمی­آرم

ز عشقت ای صنم دیگر من آن اوثان فرخاری                 ملامت چون کنم زیرا که خود دارای زنّارم

چو برپاخاستی جانا قیامت آمدم بر سر                          به روی نار ننشستی نشایندی تو بر نارم

از آن روزی که بنمودی گرفتارم به قید هجر                   به دل نار و به شوق و به دیده اشک می­بارم

به هجران مبتلایم کردی و هیچم نمی­پرسی                      خدا را رحمتی آور که من مشتاق دیدارم

نصیحت کم نما واعظ که پندت نشنوم زیرا                     که من با دلبری طرّار باشد سر و کارم

به صحرایی خلاف میل تو باشد بسی دشوار                         دهندم بی­رضایت گرچه دارین است بیزارم




سمت چپ-لطفعلی خان صحرایی(1271-1355 چرمله)

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۳۶
درویش محمد خراباتی



جمعه که با سینا و احسان یه سر به کتابسرای "مهرگان" رفتیم،بعد کلی بحث،موقع برگشت یهو چشمم به یه کتاب خورد!"دیوان لطفعلی خان صحرایی-بکوشش علی اصغر ایزدی"

قبلا فقط یه غزلش رو تو کتاب "آواهای سرزمین پدری ام"خونده بودم و اطلاعات چندانی راجع بهش نداشتم.حس وطن دوستی م گل کرد و با وجود کمبود بودجه،14000 دادم و خریدمش(هیچ احساس پشیمونی ای ندارم!!!)

بعد اینکه برگشتم خونه،کتاب رو باز کردم و دیدم که غالب شعراش فارسی ه.خیلی برام عجیب بود.خوندم و خوندم و خوندم و هم چنان میل به خوندن داشتم!!!اگه شعرش رو بهم میدادن بدون شک،گمان می کردم سروده ی سعدی ه.

خلاصه عجب شعرایی گفته!سرم که خلوت بشه،حتما تایپ ش میکنم و میذارم تو وبلاگ.


لطفعلی صحرایی(1271-1355 استان کرمانشاه-شهرستان سنقر-روستای چرمله ی علیی-دهستان سنقر و کلیایی-طایفه ی فیله کری)


۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۳۲
درویش محمد خراباتی