عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند!
اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همنوعان خود کنند ،
شیطان در تنهایی خود خواهد مُرد!
#هلن_کلر
عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند!
اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همنوعان خود کنند ،
شیطان در تنهایی خود خواهد مُرد!
#هلن_کلر
دو درصد مردم فکر می کنند
سه در صد مردم خیال می کنند
که فکر می کنند
نود و پنج درصد مردم
بیشتر ترجیح می دهند
بمیرند تا اینکه فکر کنند...
#برنارد_شاو
اسکیمو : اگر من چیزی درباره ی خدا و گناه ندانم آیا بازهم به جهنم می روم؟
کشیش : نه ، اگر ندانی نمی روی!
اسکیمو : پس چرا می خواهی این ها را به من بگویی؟!
اى خشم به جان تاخته، توفان شرر شو
اى بغض گل انداخته، فریاد خطر شو
اى روى برافروخته، خود پرچم ره باش
اى مشت برافراخته، افراخته ترشو
اى حافظ جان وطن، از خانه برون آى
از خانه برون چیست که از خویش به در شو
گر شعله فرو ریزد، بشتاب و میندیش
ور تیغ فرو بارد، اى سینه سپر شو
خاک پدران است که دست دگران است
هان اى پسرم، خانه نگهدار پدر شو
دیوار مصیبت کده ى حوصله بشکن
شرم آیدم از این همه صبر تو، ظفر شو
تا خود جگر روبهکان را بدرانى
چون شیر درین بیشه سراپاى،جگر شو
مسپار وطن را به قضا و قدر اى دوست
خود بر سر آن، تن به قضا داده، قدر شو
فریاد به فریاد بیفزاى، که وقت است
در یک نفس تازه اثرهاست، اثر شو
ایرانى آزاده! جهان چشم به راه است
ایران کهن در خطر افتاده، خبر شو
مشتى خس و خارند، به یک شعله بسوزان
بر ظلمت این شام سیه فام، سحر شو
به مناسبت سالگرد وفات استاد محمد رضا لطفی،دوست عزیزم ،طاها چرم زاده،مقدمه ی آلبوم "عشق داند" را با عشق به یاد این استاد بزرگ نواخته اند.روح آن استاد شاد و زخمه ی این جوان،نامیرا...
نت پیش درآمد ابوعطا ی استاد محمد رضا لطفی در آلبوم عشق داند:
سینه ام آتش گرفته است
آتشی جانسوز
دیده!
یاری کن
فروبنشان
شعله هایی را که بر جانم زدند این بی وفا یاران
دیده هم با ما سر یاری ندارد...
آری
آری
از تف دل
شعر پوچم این چنین خونبار گشته
+لاله!
می شود از خون من هم سر برآری؟!
من سیاووش زمانم
زخمی نیرنگ دوران
خسته از جور و جفای بی وفا یاران
اسب من ،بهزاد،قلم باشد
آن سیاه ِ بخت مانند
با وی آیا میتوانم بگذرم زین آتش جانسوز؟!
-دست بردار
پیربابای تاریخ ،کی کاووس،
با عجوز پیر مکاره
دستشان در کاسه ی خون نیک مردان است...
با چه امیدی به سر اندیشه ی بگذشتن از
این آتش نیرنگ را داری...؟!
درویش محمد خراباتی
پ.ن:شعر پوچ=شعر نو
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت...
به خجستگی پیروزی تیشتر(ایزد باران) بر دیو اپوش در سیزدهمین روز از سال،"آتش دل" را با تار دوست عزیزم،طه چرم زاده،را می شنویم که آتش نهانخانه ی مان افروخته تر گردد.امیدوارم مورد پسند قرار گیرد و خدمت مولا محفوظ بماند این دست و پنجه ی جناب چرم زاده.
"آتش دل"
آهنگ:عبدالحسین برازنده
شعر:حسن صدر سالک
تار:طه چرم زاده
کوک:دو فا می بمل دو
دل در آتش غم رخت تا که خانه کرد
دیده سیل خون به دامنم بس روانه کرد
آفتاب عمر من فرو رفت
ماهم از افق چرا سر برون نکرد
هیچ صبح دم نشد فلق
چون شفق زخون دل مرا لاله گون نکرد
ز روی مهت جانا پرده بر گشا
در آسمان مه را منفعل نما
به ماه رویت سوگند
که دل به مهرت پایبند به طره ات جان پیوند
قسم به زند و پازند
به جانم آتش افکند خراب رویت یک چند
بیا نگارا جمال خود بنما
ز رنگ و بویت خجل نما گل را
رو در طرف چمن بین
بنشسته چو من
دل خون بس ز غم
یاری غنچه دهن
گل درخشنده چهره تابنده غنچه در خنده بلبل نعره زنان
هر که جوینده باشد یابنده دل دارد زنده بس کن آه و فغان
ز جور مه رویان شکوه گر سازی
به ششدرمحنت مهره اندازی
همچون سالک دست خود بازی
همچون سالک دست خود بازی
مزار پدر پیانوی ایرانی،مرتضی خان محجوبی
سوگواران را مجال بازدید و دید نیست
بازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست
گفتن لفظ مبارکباد طوطی در قفس
شاهد آیینه دل داند که جز تقلید نیست
عید نوروزی که از بیداد ضحاکی عزاست
هرکه شادی می کند ازدوده جمشید نیست
سر به زیر پر از آن دارم که با من این زمان
دیگر آن مرغ غزلخوانی که می نالید نیست
بی گناهی گر به زندان مرد با حال تباه
دولت مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست
هر چه عریان تر شدم گردید با من گرم تر
هیچ یار مهربانی بهتر از خورشید نیست
وای بر شهری که در آن مزد مردان درست
از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
صحبت عفو عمومی راست باشد یا دروغ
هرچه باشد از حوادث فرخی نومید نیست
شعر:فرخی یزدی
در این پست،گزیده ای از کارهای استاد مرتضی حنانه را می شنویم:
پ.ن:خودم که "آلا تی تی" رو با این که حالی نمیشم کامل،خیلی دوس دارم!!!
برای حلبچه
شعر:شیرکو بیکس
له دوای خنکانی حه له بچه
(پس از خفه کردن حلبچه)
سکالاییکی دریژم ....
(شکایتی بلند...)
نووسی بو خوا
(برای خدا نوشتم)
به ر له خه لکی بو دره ختیکم خوینده وه
(قبل از هر کس برای درختی خواندمش)
دره خت گریا
(درخت گریست)
له په نایا بالنده یه کی پوسته چی وتی باشه
(زیر درخت کبوتر نامه بری گفت)
کی بوت ده با ؟
(شکایتت را که به خدا میرساند؟)
گه ر به ته مای منی بیبه م
(اگر میخواهی من ببرم)
من ناگه مه عه رشی خوا.
(من به عرش خدا نمی رسم)
بو به شه و درنگ
(دیر وقت شد)
فریشته ی ره ش پوشی شیعرم
(فرشته ی سیاه پوش شعرم)
وتی : تو هیچ خه مت نه بی
(گفت: اصلا ناراحت نباش)
من بوت ئه به م ، هه تا سه ری
(من می برمش، تا بالاها)
تا که شکه لان
(تا اوج)
به لام به لینت ناده می
(اما قول نمی دهم)
خوی نامه که م لی وه رگری
(خدا خودش نامه را از دستم بگیرد)
خو ده زانی خودای گه وره کی ئه یبینی
(خودت خدا را بهتر می شناسی)
وتم سپاس ، تو هه لفره
(گفتم ممنونم. تو پرواز کن)
فریشته ئیلهام هه لفری و
(فرشته الهام پرواز کرد و )
له گه ل خویا سکالای برد
(شکایت را با خود برد)
روژی دوایی که هاته وه
(فردایش که بازگشت)
سکرتیری پله ی چواری نووسینگه ی خوا
(منشی درجه چهار دفتر خدا)
عوبید ناوی و هه ر له سه ر هه مان سکالا
(کسی به اسم عبید! در زیر همان شکایت)
به عه ره بی بوی نووسیبوم
(به عربی برایم نوشته بود)
گه وجه !!!!
(احمق!!!!)
بیکه به عه ره بی که س لیره کوردی نازانی و
(ترجمه اش کن به عربی که اینجا کسی کوردی نمیداند و )
نایبه ین بو خوا...
.(به دست خدا نمیرساند...)