دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است



به جمشید و رستم، به شاهان درود
به شهنامه‌خوانان ایران درود

هم آنان که یلدا سبک نشمرند
به آن آریا نسل پاکان درود...


به مناسبت شب "یلدا" تصنیف "دل شیدا" رو با صدای بانو سیما بینا می شنویم!


خواننده:سیما بینا

موسیقی:فولکلور خراسان

شعر:جامی


از خم زلفت دل شیدا شکست                      شیشه می در شب یلدا  شکست

خال لبت زنده کند مرده را                   رونق بازار مسیحا شکست

کشتی ما بر لب دریا رسید                   خیر نبیند که دل ما شکست

پیراهن عصمت یوسف درید                   ازغم آن پشت زلیخا شکست

بس که زدم ریگ بیابان به پا                  خارمغیلان به کف پا شکست

یوسف صحرای جنون جان بداد                وحش و بیابان همه دلها  شکست

بس که  جفا  دید ز اغیار  تو                 عهد تو را جامی شیدا شکست



دانلود تصنیف "دل شیدا" با صدای سیما بینا


یلداتون مبارک!!!







۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۱۲:۵۴
درویش محمد خراباتی

گرد ره تو کعبه و خمار نماند

یک دل ز می عشق تو هشیار نماند

ور یک سر موی از رخ تو روی نماید

بر روی زمین خرقه و زنار نماند

وآن را که دمی روی نمایی ز دو عالم

آن سوخته را جز غم تو کار نماند

گر برفکنی پرده از آن چهرهٔ زیبا

از چهرهٔ خورشید و مه آثار نماند

جان چو بگشاید به رخت دیده که جان را

با نور رخت دیده و دیدار نماند

گر وحدت خود را با قلاوز فرستی

از وحدت تو هستی دیار نماند

جانا ز می عشق تو یک قطره به دل ده

تا در دو جهان یک دل بیدار نماند

در خواب کن این سوختگان را ز می عشق

تا جز تو کسی محرم اسرار نماند

از بس که ز دریای دلم موج گهر خاست

ترسم که درین واقعه عطار نماند


پ.ن:

زبان خاص عطار در شعر،موسیقی خاص می طلبه.در سال های دور،استاد محمد رضا لطفی به همراه دراویش نعمت اللهی،در کنسرتی در امریکا،این شعر رو با زیبایی تمام اجرا کردن.

به شخصه موقع شنیدن این اثر،سر تا پا گوش میشم!!!

متاسفانه خواننده و  نوازندگان رو نمیشناسم ولی دمشون گرم




دانلود تصنیف "گرد ره تو کعبه و خمار نماند" با اجرای استاد لطفی و دراویش نعمت اللهی





۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۵:۱۴
درویش محمد خراباتی


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است

کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند،

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی،

به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛

که سرما سخت سوزان است

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفی کاینست، پس دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من ای پیر پیرهن چرکین!

هوا بس ناجوانمردانه سرد است....آی.....

دمت گرم و سرت خوش باد !

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای !

منم من میهمان هر شبت، لولی وَش مغموم

منم من سنگ تیپا خورده ی رنجور

منم دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بی رنگ بی رنگم

بیا بگشای در، بگشای دلتنگم

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان ست

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد، سحرشد، بامدادآمد؟

فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعداز سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگارسیلی سرد زمستان ست

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده،

به تابوتِ ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان ست

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته ،سرها درگریبان، دستها پنهان؛

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،

درختان اسکلتهای بلور آجین،

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،

غبار آلوده مهر و ماه،

زمستان ست...



پ.ن:

به راستی که زمستان است...


#سرما

#ظلم

#زمستان

#اخوان_ثالث



دانلود دکلمه ی شعر "زمستان"با صدای مهدی اخوان ثالث





۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۰:۳۸
درویش محمد خراباتی



خب؛

این عکس آدمو تکون میده.(اگه "انسان" اینو ببینه وجودش به لرزه در میاد)

وقتی این عکس رو دیدم،این ابیات به ذهنم رسید:


درَم داران عالم را کَرَم نیست

کرم داران عالم را درم نیست

(سعدی)


کریمان را به دست اندر درم نیست
خداوندان نعمت را کرم نیست

(سعدی)


از مردم افتاده مدد جوی که این قوم

با بی پر و بالی پر و بال دگرانند

(صائب)



پ.ن

شما هم اگه چیزی به ذهن تون خطور کرد،بگید!


۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۰:۰۵
درویش محمد خراباتی

جانم به لب آمد ز غم و درد جدایی
آخر تو پیامی نفرستی که کجایی
هر شام چو هر صبح و چو هر ظهر و چو هر عصر
من چشم به راهم که تو از راه بیایی
جز درد غم عشق تو دل کار ندارد
در بند تو کس میل ندارد به رهایی
یک غمزه نمودی و برفتی ز نظرگاه
ای ماه رخا!آه از آن تیر هوایی
هم راهبر و راهزنی در سفر عشق
یا رب!ز که آموخت چنین راهنمایی
بازآی که دل خون شده از هجر تو "درویش"
درویش نوازی بکن ای شاه ختایی


به یاد یه رفیق بی وفا!!!


درویش محمد خراباتی(محمد مهدی قربانی):7 آذر 95

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۲۲:۳۶
درویش محمد خراباتی