ردیف مجموعه ی آثار موسیقایی بسیار ارزشمندی است که می توان آن را از نظر دیدگاه نظری ،عملی، آموزشی ،پرورشی و فرهنگ اجتماعی بررسی کرد. به این ترتیب،از نظر شکل و صورت می توانیم بگوییم:
واژه ی ردیف به معنی رده،رشته و رسته است که ترتیب نواختن گوشه ها را می رساند و همچنین برای بیان کل دوازده دستگاه و آواز است که توسط این یا آن استاد نواخته شده اند.هر مایه می تواند دارای چندین ردیف باشد و هر یک از این ردیف ها می توانند توسط استادان گوناگونی ساخته و پرداخته شده باشند.بهتر است واژه ی ردیف را همراه نام استادی که اجزای آن را آرایش داده و گوشه ها را به هم پیوند داده است بیان کنیم؛مانند دستگاه شور در ردیف صبا،دستگاه شور در ردیف معروفی،دستگاه ماهور در ردیف آقاحسینقلی و... .بنابراین باید برداشت کلی از ردیف سنتی را از برداشت جزئی از آن،که ویژه ی یک استاد است،جدا کنیم.در یک برداشت کلی،ردیف مجموعه ی گوشه هایی است که بیشترشان دارای وزن آوازی اند و در دوازده ساختارِ مایگی،به صورتی گروه بندی شده اند که کم و بیش آن ها را در ترتیبی معین می نوازند.از دیدگاه کلی،ردیف سر مشقی است که به کمک آن موارد زیر را فرا می گیریم:
داوود پیرنیا به همراه رهی معیری در ایستگاه رادیو تهران واقع در میدان ارگ
بشنو از نِی چُون حکایت میکند | از جُداییها شکایت میکند | |
کَز نیستان تا مرا بُبریدهاند | از نَفیرم مرد و زن نالیدهاند | |
سینه خواهم شَرحهشَرحه از فِراق | تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق | |
هر کسی کو دور مانَد ز اصل خویش | بازجوید روزگارِ وصلِ خویش | |
من به هر جمعیتی نالان شدم | جُفت بدحالان و خوشحالان شدم | |
هر کسی از ظَنِ خود شد یارِ من | از درون من نَجُست اسرارِ من | |
سِرِ من از نالهٔ من دور نیست | لیک چشم و گوش را آن نور نیست | |
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست | لیک کس را دید جان دستور نیست | |
آتش است این بانگ نای و نیست باد | هر که این آتش ندارد، نیست باد | |
آتش عشق است کَاندَر نِیفُتاد | جوشش عشق است کَاندر مِی فُتاد | |
نی حریف هر که از یاری برید | پردههایش پردههای ما درید | |
همچو نی زَهری و تَریاقی که دید؟ | همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟ | |
نی حدیث راه پُرخون میکند | قصههای عشق مجنون میکند | |
محرم این هوش، جز بیهوش نیست | مَر زبان را مُشتری جُز گوش نیست | |
در غم ما روزها بیگاه شد | روزها با سوزها همراه شد | |
روزها گر رفت گو: رو باک نیست | تو بمان، ای آن که چون تو پاک نیست | |
هرکه جز ماهی زِ آبش سیر شد | هرکه بی روزیست روزش دیر شد | |
درنَیابَد حالِ پُخته هیچ خام | پس سُخن کوتاه باید، وَِالسَلام |
مثنوی خوانی استاد عبدالله دوامی در دستگاه سه گاه
تار:جلیل شهناز
آواز حسین قوامی