دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۱۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

وقتی که حدود 5 سال پیش،این ویدئو رو دیدم کلا حس و حالم عوض شد.از فردای اون روز،در وجودم نیازی رو احساس می کردم که همون "موسیقی" بود.اینگونه بود که پا به عرصه ی وجود(با موسیقی وجود پیدا کردم)نهادم.

این ویدئو خیلی برا من عزیزه و هر بار که نگا می کنم باز به وجد میام.

شما هم این ویدئو رو ببینید:

دوتار نوازی استاد و انسان بی بدیل حاج قربان سلیمانی

روحش شاد و یادش گرامی


دانلود




۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۱۴
درویش محمد خراباتی


نوجوانی های استاد جلیل شهناز


ای جگر گوشه کیست دمسازت

با جگر حرف میزند سازت

تارو پودم در اهتزاز آرد

سیم ساز ترانه پردازت

حیف نای فرشتگانم نیست

تا کنم ساز دل هم آوازت

وای ازین مرغ عاشق زخمی

که بنالد به زخمه سازت

چون من ای مرغ عالم ملکوت

کی شکسته است بال پروازت

شور فرهاد و عشوه شیرین

زنده کردی به شور و شهنازت

نازنینا نیازمند توام

عمر اگر بود می کشم نازت

سوز و سازت به اشک من ماند

که کشد پرده از رخ رازت

گاهی از لطف سرفرازم کن

شکر سرو قد سرافرازت

شهریار این نه شعر حافظ بود

که به سرزد هوای شیرازت



۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۱۵:۵۸
درویش محمد خراباتی

"تفنگ هاى پر" براى شلیک به مغزهاى پر ساخته شده اند

و

"مغزهاى خالى"
براى پرکردن این تفنگ ها !

از کسی که کتابخانه دارد و کتاب های زیادی می خواند نباید هراسید. بلکه از کسی باید ترسید که تنها یک کتاب دارد و آن را مقدس می پندارد ولی
" هرگز آنرا نخوانده است "

((نیچه))


۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۱۵:۲۹
درویش محمد خراباتی


در گوشه  غمی که فراموش عالمی است

من غمگسار سازم و او غمگسار من....



۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۰۶:۴۶
درویش محمد خراباتی


استاد جلال ذوالفنون در حال آموزش سه تار به پسرش



۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۱۱:۴۷
درویش محمد خراباتی

مثنوی هفتاد "من"  :::

مَن (1)اگر با مَن(2) نباشم می شَوَم تنها ترین
کیست با مَن (3)گر شَوَم مَن (4)باشد از مَن(5) ماترین

مَن (6)نمی دانم کی ام مَن(7) ، لیک یک مَن(8) در مَن(9) است
آن که تکلیف مَنَ(10)ش با مَن(11) مَنِ (12)مَن(13) ، روشن است

مَن(14) اگر از مَن(15) بپرسم ای مَن (16)ای همزاد مَن (17)!
ای مَن (18)غمگین مَن (19)در لحظه های شاد مَن (20)!

هرچه از مَن (21)یا مَنِ (22)مَن (23)، در مَنِ (24)مَن(25) دیده ای
مثل مَن (26)وقتی که با مَن (27)می شوی خندیده ای

هیچ کس با مَن (28)، چنان مَن (29)مردم آزاری نکرد
این مَن(30)ِ مَن(31) هم نشست و مثل مَن(32) کاری نکرد

ای مَن(33)ِ با مَن (34)، که بی مَن(35) ، مَن(36) تر از مَن(37) می شوی
هرچه هم مَن(38) مَن (39)کنی ، حاشا شوی چون مَن (40)قوی

مَن(41) مَنِ(42) مَن (43)، مَن (44)مَن(45)ِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچ کس با مَن (46)مَنِ (47)مَن(48) ، مثل مَن(49) درگیر نیست

کیست این مَن (50)؟ این مَن(51)ِ با مَن(52) زمَن (53)بیگانه تر
این مَنِ (54)مَن(55) مَن (56)کنِ از مَن(57) کمی دیوانه تر ؟

زیر باران مَن(58) از مَن(59) پر شدن دشوار نیست
ورنه مَن(60) مَن (61)کردن مَن(62) ، از مَنِ(63) مَن(64) عار نیست

راستی ! این قدر مَن (65)را از کجا آورده ام ،
بعد هر مَن (66)بار دیگر مَن(67) ، چرا آورده ام ؟

در دهان مَن (68)نمی دانم چه شد افتاد مَن(69)
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من(70) !!!!!!



شاعر: ناصر فیض

کتاب: املت دسته دار



۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۱۱:۳۲
درویش محمد خراباتی


به مناسبت 200 ُمین مطلب وبلاگ:

موسیقی و زندگی روزمره انسان معاصر*


١
موسیقی در دنیای امروز، بدل به یک امر هرجایی شده است ، به سختی می توان جایی را سراغ گرفت که در آنجا موسیقی جاری نباشد؛ مهمانی ها،عزاداری ها،رستوران ها، ایستگاه های مترو،تاکسی ها، اتاق های انتظار، آسانسورها، تبلیغات تلویزیونی،سینما و... موسیقی در زندگی روزمره امروزی بعنوان پیش زمینه در پس تمام کنش های افراد قرار دارد .

ما خواه نا خواه درجاهای مختلف موسیقی را مصرف می کنیم اما هیچگاه آن را نمی شنویم اگر در جایی نیزآن را همراهی وزمزمه می کنیم مبنی بر شنیدن آن نیست بلکه تنها یک «عادت واره» است.
موسیقی امروزه از یک امر جدی ، تبدیل به یک امر غیرجدی شده است ، در اینجا منظور از موسیقی جدی برخلاف نظر «جان راک ول» اندیشمند آمریکایی، تنها موسیقی کلاسیک نیست بلکه موسیقی است که شنیده میشود.

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۰۸:۲۶
درویش محمد خراباتی


از نظر استاد پایور، لقب استاد به چه کسی داده می شود؟

از آن جا که استاد پایور فرد دقیقی بوده اند و همواره سعی می کرده اند برای هر چیز تعریف دقیق و کاملی ارائه دهند و مهم تر از همه به جنبه ی فردی و اجتماعی نوازندگان و موسیقیدانان در جامعه بسیار اهمیت می داده اند،

در پاسخ به مصاحبه کننده ی مجله ی «ادبستان» که به استاد گفتند:«هرچه دل تنگتان می خواهد بگویید! خاطره ای، صحبتی، هر چه در نظرتان می رسد بگویید»

کلمه ی «استاد» را چنان کامل و جامع شرح داده اند که به قول خودشان: استانداردی است که با آن می شود هنرمندان موسیقی به خصوص نوازندگان را سنجید.

گفته های ایشان را عینا از مجله به اینجا منتقل می کنم.

«در همین مجله ی ادبستان و مجلات دیگر زیاد صحبت از استاد است و به همه کس لقب استاد می دهند. یادم می آید که در گذشته به همه «هنرمند» می گفتند و حتی در رادیو صحبتی بود که می گفتند هر که از خانه اش قهر می کند ، یا خواننده می شود ، یا هنرمند! حال از بعد از انقلاب در رشته ی موسیقی همه «استاد» شده اند.

از نظر خودم می خواهم استاد را تعریف کنم. اگر هم مورد پسند بعضی ها نیست به هر حال نظری است قبل از اینکه راجع به استاد صحبت کنم، ابتدا باید ببینیم به چه کسانی «نوازنده» یا «خواننده» می گویند.(البته بحث من روی آهنگساز یا رهبر ارکستر و یا محقق موسیقی نیست باید اصالت آنها را پیدا کرد.)

استاد در درجه ی اول باید خواننده یا نوازنده ی خوبی باشد. اول ببینیم به چه کسی نوازنده یا خواننده خوب می گویند من پنج عامل برای این امر در نظر گرفته ام:

.1ردیف و گوشه های موسیقی ایرانی را به طور کامل و صحیح و علمی بداند.

.2باید تسلط در ساز یا آواز داشته باشد، یعنی آنچه را می داند بتواند روی ساز یا آوازش پیاده کند، شاید بدانید اشخاصی بودند که خواننده بودند و تمام ردیف ها را خوب می دانستند اما نمی توانستند به آواز بیان کنند. یا نوازنده بودند اما نمی توانستند درست بزنند. نوازنده یا خواننده باید بر تمام تکه ها مسلط باشد و بتواند آنها را به خوبی پیاده کند.

.3نوازنده یا خواننده، باید «ذوق» داشته باشد.

تسلط و علم داشتن به تنهایی کافی نیست. درست زدن تمام ردیف ها مثل درس جواب دادن است نوازنده یا خواننده باید ذوق و استعداد پرورش اینها را داشته باشد. اصلا ذوق و استعداد در تمام هنرها پایه و اساس است باید خودش بتواند چیزی عرضه کند.

.4در کشور ما نوازنده یا خواننده باید دارای شخصیت هنری باشد.

به نظر من اگر هنرمند بخواهد در مجلسی شرکت کرده و پای هر بساطی بنشیند هنرمند نیست باید سعی کند شخصیت خود را حفظ کند.

چرا که جامعه ما نسبت به هنرمندان بدبین است. باید سعی کند بیشتر از افراد دیگر شخصیت داشته باشد. مرحوم تهرانی می گفت: اگر دیگران جوراب پاره بپوشند یا لباس کثیف، عیبی ندارد اما اگر من هنرمند یک خال روی یقه ام باشد می گویند:«بفرمایید!این هم از هنرمندان». به همین علت است که بسیاری از مردم به مابدبین هستند. درست نیست که هنرمند خودش را همه جا عرضه کند. مثلا در کاباره بخواند و به مجلس عروسی و غیره برود.

البته هر کسی جای خودش را دارد ولی هنرمندان واقعی نباید این کار را بکنند.

.5به موسیقی علمی وارد باشد. دیگر امروز نمی توان گفت هنرمند «نت» نداند یا با سازهای موسیقی آشنایی نداشته باشد. حتی وقوف بر اطلاعات علمی در موسیقی بین المللی لازم است. هنرمند ما تا حدودی باید با تئوری موسیقی هم آشنایی داشته باشد. این پنج عامل را من برای یک نوازنده یا خواننده لازم می دانم. شاید بگویید اینها برای نوازنده ی ضرب لازم نیست. اتفاقا خیلی هم لازم است. چرا که مرحوم تهرانی ردیف موسیقی را خوب می دانست و به همین علت استاد بود. تصانیف را می خواند و با ضرب می زد.

تازه با این پنج عامل می شود نوازنده یا خواننده ی خوب آن وقت دو عامل دیگر هست که شخص را استاد می کند:یکی اینکه هر استادی باید ردیف مشخصی از خودش داشته باشد. به این معنا که از تسلط در علم موسیقی و تجربیاتش در ساز زدن و مطالعاتی که چندین سال انجام داده و استفاده از ردیف قدیم، کار تازه ای انجام دهد.

چنان چه استاد صبا ردیف های تازه داشت حتی «دیلمان» را استاد صبا به ردیف اضافه کرد. هنرمند باید سعی کند با تکنیک بهتر و علم بیشتر ردیف های بیشتری بیاورد. کسی که پنج عامل مذکور را داشته باشد و ردیف هم داشته باشد، باید شاگرد هم تربیت کند تا به او استاد بگویند.»


۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۹:۴۴
درویش محمد خراباتی


چند روز پیش که از خوندن زیست خسته شدم،رفتم سراغ دفتر"دل نوشته"هام.ناگهان چشمم به نوشته ای خورد که در روز درگذشت استاد لطفی نوشته بودم خورد.اصلا یادم نبود که چنین چیزی نوشته م.

امیدوارم خوشتون بیاد:


به نام جانِ جان

ستاره ای به ناگهان از آسمان عاشقان بشد نهان.

                                                                     فغان؛

                                                                     فغان ز جور این جهان که نی دهد دمی امان.

                                                                     فغان ازین غم نویی که باز شد نصیب جان.

به دی اگر که شبنمی ز تار بی قرار او چکد به باغ بی بهار،بهار ها شود پدید؛تو گویی آمده بهار.

                                                                     فغان ز چرخ چنبری که با کمان نشسته است در کمین؛به تیر کین زَنَد به آن زَنَد به این.

                                                                     فغان که هر دمی برد گلی و بلبلی ازین باغ بی خزان.

آهااااای چرغ "کین کمان"

                                  بدان؛بدان:

                                                     "نمیرد او که جانِ او شده است به عشق جاودان"



۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۳:۱۲
درویش محمد خراباتی


یادی کنیم از استاد عزیز،حضرت جلال تاج اصفهانی

روحش شاد...


۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۵
درویش محمد خراباتی