دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

ادامه ی اشعار "از میان ریگ ها و الماس ها"

جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۶ ق.ظ

*نوش‌باد به رزمندگان به مناسبت روز شهیدان حزب جنبش: 

در این بزم بزرگ رزم خواهم جام برگیرم

ثنای جانفشانان عدالت را زسر گیرم

شما ای دوستان خفته با صد سرب در پیکر

شما ای عمر خود را برده در زندان وحشت سر

زمانی نو رسد از راه ، این بایای تاریخ است

از این رو آنچنان باشید ، کو شایای تاریخ است

زمان چون ریسمانی دان که نه انجام و نه آغازش

سراسر با شگفتیها در این سیر پر از رازش

بشر را زین رسن ، یک گز کما بیش دست اندر کف

مژه بر هم زنی ، سرمایه جان میشود مصرف

اگر در گور جای ماست ، رسم ما روا گردد

که کار آدمی باقیست ور جسمش فنا گردد

ولی در خورد این پیکار بودن کار آسان نیست

به گیتی کم کسی کز این ره خونین هراسان نیست

اگر بر ِژندۀ هستی است چنگ آزمند تو

نیاید هیچ خِیر از خاطر راحت پسند تو

در این میدان مِحنت رند عالم سوز میباید

کسی کو در نبرد عشق شد پیروز میباید

نمیبودند اگر این راستان آرمان پرور

نمی بود ارعنادِ سخت این گردان نوآور

گر انسان ، در پس دیوار ترس و جهل بنشستی

ره خود ، سوی این اُوج جهانبین کی گشودستی ؟

سَزا گفتند و این گفتار را ارزندگی باشد

جُنون قهرمانان ، عین عقل زندگی باشد

شما ای خود پسندانی که مَرخود را پرستارید

سزیدن نام انسان را نه کاری خُرد پندارید

حیات خویش را آراستن رزمی است بس مشکل

نه تنها در برون ، بل گاه خصم توست اندر دل

برای خویش سازی ، ضد خود همرزم باید کرد

از آن آغاز رَه ، عزم سفر را جزم باید کرد

تپیدن بهر سود خویش ، زین خود مبتذل تر نیست

تفاوت بین این هستی و هستی بهیمی چیست؟

برای مردمان بودن ، طریق اینست ، این پیداست

مَرآن را آدمی دان ، کو بسوی آدمی شیداست

ولی بنگاه کار است این جهان در زادۀ عالم

خراج بلخ را ، باید ستاند از چنگ این عالم

بباید کوهای مانع از راه تل افکندن

زمان را نیک سنجیدن ، زچهرش پرده افکندن

زبان رنگ دانستن ، به راز سنگ پی بردن

فروغ مهر پاییدن ، مسیر چرخ پیمودن

هزاران قصۀ نادیده دیدن ، سخت جان گشتن

به سختی پا فشردن ، اندک اندک پهلوان گشتن

توانا کردگار این تبار آدمیزاد است

که دستاورد او در خورد صد دستش مریزاد است

از این کوشش ظفر زاید ، ندارم هیچ تردیدی

به گیتی در برافروزیم ، آن سان پاک خورشیدی

که خورشید فلک در جنب آن خوارو زبون گردد

به پای آدمی کبر سماعی ، سرنگون گردد

 

*به شاعرشهید مرتضی کیوان: 

ای شاعری که شمع جوانیت شد خموش

در زیر آسمان غمین سپیده دم ،

بی شک نبود جان تو غافل از سیر کار

روزی که هشته ای به سبیل طلب قدم 

قلبی که بود منبع الهام و شعر و راز

از جور خصم شد گل پولاد مامنش

چشمی که بود پر ز نگاهی زمانه سنج

آویخت مرگ پرده تاری ز روزنش 

طوفان وزید و شاخه نوخیز تو شکست

از باغ عمر، برگ وجود تو شد جدا

رفتی بدان دیار کزان بازگشت نیست

وان خاندان و خانه تهی شد ز کدخدا 

پروانه ای که شیفته ی شمع روشن است

پروا ندارد آنکه بسوزد وجود خویش

شاعر، که هست عاشق انوار زندگی

تا کام مرگ؛ سر نکشد از سرود خویش 

آن کس که شوربخت ترا خواند؛ بر خطاست

زیرا نبرد راه سعادت، سعادت است

زیبایی و جوانی و رزم تو – شعر توست

وان شعر آخرین که سرودی شهادت است

 

*امید: 

زیباتر از جهان امید ای دوست

در عالم وجود جهانی نیست

هر عرصه را بهار و خزانی است

در عرصه امید، خزانی نیست

صد بار زهر یاس مرا می کشت پ

گر پاد زهر من نشدی امید

در تیرگی رنج رهم بنمود

بس شام تیره ، تابش این خورشید

تا آن زمان که شهپر بوم مرگ

بر جایگاه من فکند سایه

در کارزار زندگی ام بادا

از جادوی امید بسی مایه

 

*از میان ریگ‌ها و الماس‌ها

ترانه‌ی خواب‌گونه 

شریان رودها

عضلات زمین را

بارور می کنند،

و در سکوت کرکس ها و صخره ها

باد، به زبان امواج سخن می گوید.

بیشه ها آن جا از خاموشی سرشارند

و در صلح بیابان ها

چکه شقایق وحشی می درخشد.

بید بن

عروس آسا

سیل رام نشدنی گیسوان را

بر گل کف های موج می پاشد.

و از ستیز موج و سنگ

بر رشته گل ها و نیزه های ارغوانی گیاهان

مشتی کبوتر بلورین می پرند.

و عطری که از آن بر می خیزد

در ریشه های هستی ام رخنه می کند.

زمان زاینده، زمان دگر ساز، زمان طوفان زا

هر دم با پویه ابر ها همراه است

و تار های سیمین باران

بر سرونازهای همیشه جوان

و بر طرقه های جنوبی که بر درخت انجیر نشسته اند،

و بر فریبای رؤیارنگ بوته ها

فرو می نشیند.

شفق چشم افروز،

آمیخته با جیر جیر صبحگاهی

از میان گله ستارگان بر می خیزد

همراه با باد خود سر و مستی آور

که گیاهان را

با پای بند ریشه ها

به رقص می آورد.

آن گه که روزی نو نطفه می بندد،

و در چوب های خوشاهنگ

زایش جوانه هاست،

و ریشه در تاریکی زمین

استخوان های سنگ را از هم می گسلد،

به غرور و صلابت آن تسخر زنان

و رنگین کمان لرزان در اوج رنگ پریده آسمان

گام نغمه ناک خود را بر موران راهب بیشه

و پرواز بنفشه گون پروانه ها

و نگاه گوگردی روباهان

و دیدگان شراب آلود غزالان

و بال مهربان پرستو می گذارد

و تا فوج عقابان بر لاژورد

و طلسم سپیده ی برف بر قله ها

و دریاچه ای که بر پیشانی زمین می درخشد

عکس می افتد.

در شب زمین

آن گه که در لجن مرموز مارها می خوابند،

و کرکس، شاه آدم خوران، در لانه می خزد،

و سراسر هستی در آب تیره تعمید می یابد،

و خاکستر فراموش را

بر سر خاک لاله و تب گل های زرد می پاشند،

به تنهایی غرور آمیز قله ها می اندیشم

و به راز بار آوری ابدی عناصر

و غبار بذر های سبز.

آه، روز فرا می رسد

و ستون های طلایی خورشید

بر سیم مه آلود آب

ترانه های شگرفی را بیدار می کند

که از آن تاریخی نو شکفته می شود.

و غوغای شهباز ها به آسمان بر می خیزد

و فیروزه ها از ظلمت معدن می گریزند.

و کاهنان با چهره هایی به رنگ سبز

ورد خوانان

خواستار نفوذ شب ها در گنبد های عقیق اند.

ولی این جا

برق شور دامنه هاست

و شتاب موران بیابانی در غبار داغ

و خفتن مرجان غروب بر طلای غلات

و انسان

چون پودی از تافته زمین

شمشیر پولادین خود را

بر راهبان می کوبد.

نور با اشیاء در می آمیزد، ریشه ها را بلورین می کند

و به هنگام بیدار شدن تذرون

پرتوی جهان بر نقش و نگار ترمه ها می افتد

و مانند توازن کندو ها

شهر ها می رویند

و از خُم های بزرگ، شراب شادمانی می آشامند.

چون دودی که از افق غروب بر می خیزد

یا چون آب صافی در شب زلال

یا چون آشیانه ای تهی

از این مرز آسمان تا آن مرز

با سینه گشاده

به سوی بادها که از دریا می آیند،

ایستاده ام.

خزانی ناگزیر از راه فرا می رسد

شب دیوار های سیاه خود را

بر من فرو می ریزد

ولی ناقوس روشن آب

و غوغای شهر ها

از زیستن سخن می گویند، از انقلاب.

آری رگ های ابدی سرنوشت

از میان ریگ ها و الماس ها می گذرد


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۰
درویش محمد خراباتی

نظرات  (۱)

Hi there! This post couldn't be written any better!
Reading through this post reminds me of my good old room mate!
He always kept chatting about this. I will forward this write-up to him.
Pretty sure he will have a good read. Thanks for sharing!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">