
بزم شاعران(2)
با اجرای مهدی سهیلی
با حضور:
مهمان ویژه:
دکتر محمد علی معتمد
شاعران:
دکتر محسن هشترودی
دکتر خسرو فرشیدورد
علی اکبر دُلَفی
گویندگان:
فیروزه امیر معز
رضاییان
پرویز بهرام
هنرمندان:
ایرج
فرهنگ شریف
بزم شاعران(2)
با اجرای مهدی سهیلی
با حضور:
مهمان ویژه:
دکتر محمد علی معتمد
شاعران:
دکتر محسن هشترودی
دکتر خسرو فرشیدورد
علی اکبر دُلَفی
گویندگان:
فیروزه امیر معز
رضاییان
پرویز بهرام
هنرمندان:
ایرج
فرهنگ شریف
6 اسفند،زادروز استاد امیر هوشنگ ابتهاج خجسته باد.سایه اش مستدام.
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
این در همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی توکجا گوش می کنی
دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی
در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی
می جوش می زند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش می کنی
گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش می کنی
سایه چو شمع شعله در افکنده ای به جمع
زین داستان که با لب خاموش می کنی
تصنیف "نسیم سحر" با صدای اشرف السلطنه
آهنگساز:علی اکبرخان شهنازی
شعر:ملک الشعرای بهار
مایه ی ابوعطا:
نسیم سحر بر چمن گذر کن
زمن بلبل خسته را خبرکن
بگو آشیان را ز دیده ترکن
ز بیداد گل آه و ناله سرکن
( شبی سحرکن )2
سکوت شب و نوای بلبل
شکرخنده زد به چهرهٔ گل
کنار بستان ، به یاد مستان ، بنوشان می
یار من گلزار من تویی دلدار من تویی تو
همه جا همراه من تویی دلخواه من تویی تو
روزی آهم گیرد دامنت
سوزد با منت
گر شود دلم کوه درد و غم
چارهاش به یک جام می کنم
همچو فرهادش از ریشه برکنم
( من همان مرغ بیبال وپر
شاخ بیبرگ و بر
دل آزردهام )2
بداهه ای(تار)دیگر در بیات ترک
کوک:دو سل سی بمل فا
شب خیلی خوبی بود.بعد نواختن، یه بند از یه مسمط برام اومد:
امشب مرا شوری دگر افتاده در سر درنگر
از من نماندستی اثر من او شدم از پا به سر
جان گشته ام جان گشته ام
غزل زیر از مشهورترین غزلهای طاهره قرةالعین است. با اینحال نصرتالله محمدحسینی، نویسنده ی بهائی در کتابی که بهوسیله «موسسه معارف بهائی» منتشر شدهاست میگوید:«(این غزل)به احتمال قوی سروده ی طاهر کاشانی است.استناد نگارنده به جُنگی از اشعار شاعران پارسیگوی است که در زمان فتحعلیشاه قاجار فراهم گشته و در کتابخانه ملکطهران موجود است.»
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو | شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو | |
از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام | خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو | |
می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام | دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو | |
دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت | غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو | |
ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل | طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو | |
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان | رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو | |
در دل خویش «طاهره» گشت و ندید جز تو را | صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو |
محمد محیط طباطبایی هویت شاعری وی را نیز به چالش کشیدهاست و در پژوهشی به برسی یک نسخه خطی موجود در کتابخانه مجلس به شماره ۸۸۴۱ میپردازد. این نسخه حاوی اشعاری از میرزا طاهر وحید قزوینی منشی و وزیر درباره صفوی است که دارای آثاری به نظم و نثر میباشد. در صفحه ۵۷۶ آن مخمسی بدین شرح نگاشته شدهاست:
سه مصرع اول هر بند با دو مطرح آخر متفاوت است و همچنین تخلص «طاهرا» در بند آخر حکایت از آن دارد که مخمس تضمین شعری از شاعری پیش از وحید قزوینی است. بنا به بررسی محیط طباطبایی اصل غزل از شاعری بنام طاهرای انجدانی کاشی دکنی است که در اواسط سده دهم هجری میزیسته و میرزا وحید در قرن یازدهم مخمسی بر غزل وی ساخته و در دهه دوم از سده دوازدهم جمال الدین محمد جامی از ندمای اکبر شاه هندی این مخمس را در مجموعه نظم و نثر خود بنام میرزا وحید نگاشتهاست.اما بابیان که بدنبال جمع آوری شعر برای طاره بوده اند اشعار بی نام نشان و جالب را جمع آوری و بنام وی در دسترس فاترسی زبانان هندوستان قرار داده اند.وی می گوید اهمیت این پژوهش سبب شد تا بابیان ازلی این شعر را از اشعار منسوب به طاهره حذف کنند اما بهائیان همچنان به وی منسوب می دانند.گرچه برخی دیگر نیز این شعر را به طاهره اصفهانی و یا حزین لاهیجی منسوب کرده اند.
ترانهای بر اساس این غزل توسط فریدون فروغی اجرا شدهاست. همچنین، محمدرضا شجریان این شعر را بر روی ترانه چهره به چهره با آهنگی از محمدرضا لطفی در جشن هنر شیراز اجرا نمودهاست.
جمشید شمیرانی (زاده ۱۳۲۰ تهران) هنرمند و نوازنده تمبک میباشد.
شمیرانی با هنرمندان بنام اروپایی و غیر اروپایی نظیر:
الهی
دردهایی هست که نمی توان گفت
و
گفتنی هایی هست که هیچ قلبی محرم آن نیست
الهی
اشک هایی هست که با هیچ دوستی نمی توان گفت
و
زخم هایی هست که هیچ مرحمی آن را التیام نمی بخشد
و
تنهایی هایی هست که که هیچ جمعی آن را پر نمی کند
الهی
پرسشهایی هست که جز تو کسی قادر به پاسخ دادنش نیست
درهایی هست که جز تو کسی آن را نمی گشاید
قصد هایی هست که جز به توفیق تو میسر نمی شود
الهی
تلاش هایی هست که جز به مدد تو ثمر نمیبخشد
تغییراتی هست که جز به تقدیر تو ممکن نیست
و
دعاهایی هست که جز به آمین تو اجابت نمی شود
الهی
قدم های گمشده ای دارم که تنها هدایتگرش تویی
و
به آزمون هایی دچارم که اگر دستم نگیری و مرا به آنها محک بزنی
شرمنده خواهم شد.
الهی
بااین همه باکی نیست
زیرا همچو تویی دارم
تویی که همانندی نداری
رحمتت را هیچ مرزی نیست
ای تو خالق "دعا" و مالک "آمین"...
پ.ن: اینو یه ناشناس برام ایمیل کرده بود
به نظرم خیلی قشنگه!!!