استاد عزیزم!!!آقای ضیایی
دست نوشته ای از استاد سید خلیل عالی نژاد
"هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه ی هیچیم..."
استاد لطفی در کنار استاد رجبعلی امیری فلاح
رجبعلی امیری فلاح در سال 1280 (دراواخرسلطنت ناصرالدین شاه) درروستای
سنگاچین بندرانزلی به دنیا آمد. وی بسیار با استعداد وخوش صدابود و قرآن را
با صوت ولحن خوش میخواند. وی پس از مرگ پدر و مادر از نوجوانی به کار
زراعت و صیادی مشغول شد و کم کم خواندن آوازهای بجارکاری، بجارکتامی و
اشعار شرفشاهی را ادامه داد و به دعوت استاد ابوالحسن صبا به تهران آمد و
با همراهی تار زنده یاد فریدون حافظی به آواز و شعرخوانی پرداخت . وی
همچنین برنامه هایی را در رادیو اجرا و نیز به تربیت هنرجو مبادرت ورزید.
نمونه ای از شیوه نت نویسی زنده یاد استاد مرتضی خان محجوبی
فرهنگ شریف، نوازنده صاحب سبک تار اهل ایران است. وی از چهار سالگی تحت تاثیر آموزش موسیقی به وسیلهٔ پدرش و نیز رفتوآمد بزرگان موسیقی به منزل آنها خصوصاً عبدالحسین خان شهنازی برادرحاج علی اکبرخان شهنازی، موسیقی را فرا گرفت. پدر فرهنگ شریف دکتر داروساز بود و با اهل هنر نیز معاشرت میکرد.
وی تار را نزد استادان عبدالحسین شهنازی و مرتضی نیداوود، تارنوازان بزرگ اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی آموخت، اما شیوهٔ نوازندگی وی به اساتیدش شباهتی ندارد و مخصوص خود اوست. وی از تکنوازان و بداههنوازان سرشناس موسیقی ایرانی شناخته میشود.
چنگ نوازی بسیار خوش آواز و محبوب در میان مردمان بود . . روز ها از پی هم می گذشت و او در شاد کردن و به طرب آوردن مردمان بسیار توانا. در مجالس بزم وشادی آنها شرکت می کرد و بی خبر از گذران عمر و اینکه بالاخره روزی او نیز مشتاقان و طرفداران خود را از دست خواهد داد و همیشه همه چیز به اینگونه پیش نخواهد رفت. و اتفاقا چنین شد . کار و بارش از رونق افتاد و دیگر کسی مشتاق شنیدن صدای پیر و لرزان او نبود. پیر چنگی رو به خدای خود کرد و گفت: پروردگارا هفتاد سال حماینم کردی و گرچه خطاهای بسیار کردم اما هیچگاه به من پشت نکردی . اما این مردم که طی اینهمه سال شادشان کردم و لحظات زیبایی برایشان مهییا کردم به من پشت کردند و مرا فراموش کردند . اکنون از تو کمک می خواهم و فقط برای تو ساز می زنم. پس چنگ خود را برداشت و به طرف کوهستان به راه افتاد. در طول راه با خود می گفت:من امروز پول و مزد خود را از خدا خواهم گرفت.دیناری را که برای خرید لباس نیاز دارم را او به من خواهد داد. پس به گورستان رفت و بر سر قبری نشست و ساز خود را به دست گرفت و شروع کرد به نواختن.ساز زد و ساز زد تا بی طاقت شد و به خواب رفت.در خواب دید که در صحرای سر سبزی آزاد و رها و شادمان در سیر و گشت است . با خود آرزو کرد که ای کاش در چنین دشتی ساکن بود و روزگار می گذراند. اما بشنوید از آن سوی داستان:
در همان هنگام مرد صالحی که حاکم شهر بود در خواب ندایی می شنود که به گورستان برو و 700 دینار از پول بیت المال را به مردی که در گورستان خواهی دید بده و به او بگو با این پول لباسی را که نیاز دارد تهییه کند.
حاکم هراسان و حیران از خواب می پرد و با شتاب راهی گورستان می شود . به گمانش کسی را که انتظار ملاقاتش را در گورستان دارد باید انسانی متفاوت باشد چرا که خداوند برای او پیغام فرستاده است . از دیدگاه اوچنین انسانی نمی تواند یک آدم معمولی باشد. پس بسیار در گورستان جستجو می کند اما به غیر از پیرمردی که با سازش بر روی قبری آرام خوابیده کسی را نمی بیند . با خود می گوید گویی که غیر از این شخص کس دیگری در اینجا نیست پس با نا امیدی بالای سر او می نشیند . همینکه می نشیند ناگهان عطسه ای می کند و همین صدا موجب بیداری پیر چنگی می شود .
چگونه بر جهم از چنبر کمانۀ چرخ که نه فلک همه چوگان و من یکی گویم شهریار روزگار خود را اینچنین بیان میکند
و افتادن در دامگه حادثه را فریاد می زند و اما غزل است و سخن شاعر
بزرگیست و میتواند تفسیر شود و شرح دردی از زبان موسیقی نیز باشد. موسیقی
بیمار و پوشالی دهۀ چهل و پنجاه به پایمردی چند موسیقیدان هوشیار، و
درکمین نشستن مردم در انتظار تحول، خاموش و خانهنشین شد. نوازندهها و
موسیقیدانان برآمده از مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ظهور کردند. تمام رفتارها و
نشانهها و ابزار و دستمایههای پوسیده و مندرس کنار نهاده شدند. شکل و
شمایل ساز و نوازنده و طرز نگاه به موسیقی و کاربرد آن دگرگون شد. عصارهای
از ید بیضای چیرهدستان روزگاران گذشته که به خون دل و به حاصل عمر فراهم
شده بود، دستمایه قرار گرفت. درونهای تیره شده و سرگردان را خلوتنشینی
چراغی برکرد و راه و روشی را آغاز نمود که توانست بستر مناسب و پرظرفیتی
برای نشو و نمای موسیقی اصیل ایران باشد. تشخیص
درد، سرگردانی و مسخ شدن نوازندهها و خود باختگی و سقوط اهل موسیقی و
ناپدید شدن هویت و اصالت بود و درمان، پی افکندن بنایی از درستترین
الگوهای نوازندگی با نام ردیف موسیقی ایران و جهت دادن به ذهن جوانهای
مستعد و مشتاق. استاد
کاملی پیدا شد( لقبی که محمدرضا لطفی برای نورعلی برومند عنوان کرد) و
تمام ریشههای انحراف و ابتذال را نشانه گرفت و همت بینظیری را در پیریزی
چشمانداز رهایی بخش خود به کار گرفت. نورعلی برومند از بین روایتهای با
نام ردیف، روایت میرزا عبداله را برگزید و به نام او آن ردیف را سر منشا
موسیقی جدی و راستین ایرانی قرار داد. نه
تنها پوست و پرده و مضراب، و هیبت و آداب خنیاگری، متحول شد که بال نظر
گشوده شد. نوازندهها و آوازخوانهای نادرهای ظهور کردند. موسیقی پاک و پر
تحرک و اندیشهگرا جای نالههای خفیف و خمود و بیمحتوا را گرفت.
همنوازیها و گروهنوازیها نو شد و بر دلها نشست و بدین طریق مبناها برای
آموزش موسیقی، برای آهنگسازی، برای نوازندگی، برای رفتار موسیقیدان و کنار
آمدنش با خواستههای جامعه، تعیین و تثبیت شد. و اما از آن سوی از همان اوایل این شکوفایی، گروههای منفعل در پیشۀ موسیقی و بساطهای بر چیده و درهم ریخته، به دست و پا افتادند. سنگاندازیها
صورت گرفت. بعضیها الکن بودن ذاتی چند نفر از وابستگان دروغین به این
مکتب را، به تحجر و جمود کلی آن نسبت دادند و فرو کوبیدند. روشنفکران عوام
نیز با یادآوری تاسفناک! روزگار از دست رفته، در رثای همنوازیهای همنوازان
رادیو و محافل شمع و گل و پروانهای به ترویج و تجدید خاطرات پرداختند، و
در این راه گروهی از سردمداران موسیقی را نیز با خود همراه کردند و اینان
آگاه و نا آگاه آب بر آسیاب بیهنری ریختند و به جای اینکه جلوههای خوب و
درست موسیقی ترویج و حمایت شود، کارگزاری معروفان، بزرگداشتهای بیمورد،
رونماییهای آثار مصرفی و جلسات نمایشی و محفلی وکارهای اداری و دفتری
مشغله محافل موسیقی شد. اما
تحول و تغییر ریشهدار تر از این است که با این شگردها و ترفندها فروکش
کند. ممکن است که از راهیان این مکتب کسانی سکوت کنند و نظارهگر باشند ولی
نه دیگر این گشایش و آگاهی را "سر باز ایستادن نیست". نورعلی
برومند بذری افشانده است و سر برآوردن دانهها از خاک را ایستاده است و
امروز اشتیاق و همت شاگردان او دشت را آکنده از سبزی و طراوت کرده است.
ذهنها و دلهای مشتاق مردم، پذیرای این نگاه به موسیقی شدهاند و آن را
شکل میدهند و حمایت میکنند حال دیگر پیش کشیدن ادوار ایقاعی و کشف آثار
زیرخاکی و هوس چرخیدن دوباره به نظام مقام به جای دستگاه و یا کنکاش و
جستجو در چگونگی انتقال این ردیف و صحت و سقم روایت برومند و شایبۀ گم شدن
نوار ضبط شده از اسماعیل قهرمانی و نوشتن از "نقش پای فرنگیها در موسیقی
ایران" نمیتواند اوضاع را عوض کند. موسیقی
بستر سالم و پرمایه و استواری را میخواهد تا پرورش راهیانش را عهدهدار
شود، بنیانِ نهاده شده به دست نورعلی برومند از این دست است و کاخ بلندیست
که به این برنامه چینیها گزند نمیبیند. ردیف
برومند به حدی یکدست و صیقل خورده و توام با ایجاز تدوین شده است، و به
حدی زیبا و فنی و پر رمز و راز است که نه تنها الگوی بینظیری برای موسیقی
کلاسیک ایران است بلکه حتی برای شنوندۀ عام هم شنیدنی است. برای
نوازندههایی که به زعم خود در کار نمایش تکنیک هستند، اجرای بیعیب و نقص
گوشهها عرصهای موجه و تاییدگر است. موسیقیدان
به دنبال ابزار بیان است و تنها به داشتن وسیلهای برای ابراز هویت فرهنگی
خود اکتفا میکند و با آن ابزار موسیقی خود را شکل میدهد و در عیار هنر
عرضه میکند. ردیف برای موسیقی مانند واژگان و نمونههای کلامی ناب و فشرده
است برای نوشتن، و بیان ردیف در موسیقی شاید معادل دستور زبان است.
موسیقیدان مامور جستجوی فسیل و عتیقهجات نیست که هر چه دست نخوردهتر و
قدیمیتر برای او ارزشمندتر باشد. موسیقیدان نیازمند دستمایهای نجیب و
استواراست که گنجایش باز شدن و فراگیرشدن در بیان هنری متناسب با زمان و
اندیشه را داشته باشد. کلام
آخر اینکه نه باستانگرایی و نه مشابهسازی فرهنگی و نه تشکیل ارکسترهای
مناسبتی و تشریفاتی و اجرای گل پری جان و گلنار، خواسته و راه موسیقی و
موسیقیدان و شنوندۀ آگاه موسیقی نیست و کسانی که با دمیدن بر این
مشغلهها، خیال جایگزین کردن موسیقی خاطرهای و سرگرمکنندۀ محض را در
سرمیپرورند، "مشکل حکایتیست که تقریر میکنند". نازک آراییها و درهم تنیدگی زنجیرههای پر صلابت ردیف، چنگ رودکیست و توسن سمرقندیست. و بیت دیگری از همان غزل شهریار: "به چنگ رودکی و توسن سمرقندی چه بیم دشت بخارا و رود آمویم"
کتاب ردیف آقاحسینقلی و ردیف عالی علی اکبر شهنازی دستنوشتههای فرهاد ارژنگی است که پس از نیم قرن توسط خواهرش هما ارژنگی معرفی و به زیور طبع آراسته میگردد. فرهاد ارژنگی موسیقیدان جوانمرگی است که به قول زندهیاد رحیم معینی کرمانشاهی "خداوندگار رشته خویش " که بود؟
این دو جلد کتاب با مقدمههای ارشد طهماسبی و میر علیرضا میر علینقی با اصل دستنوشتههای نوتاسیون به طور نفیس به چاپ رسیده و هیچگونه دخل و تصرفی در آن صورت نپذیرفته تا مرجعی باشد برای تطبیق و مداقه اهل تحقیق و پژوهش درفن موسیقا.
ارشد طهماسبی معتقد است: دقت و صحت کار ارژنگی در نگارش ردیفهایی که در کلاس شهنازی مشق کرده بود، حیرت انگیز است. پیدایش و انتشار این نسخه جدید از دو ردیف مهم و معتبر موسیقی جدای از سودمندیاش برای تحقیق و آموزش روایتگر خاطرههای تلخ و شیرین از تاریخ موسیقی ایران است و گویای اینکه هنرمند بیست ساله دهه 40 خلوتهای عاشقانهاش را چگونه سپری میکرده است.
دفترموسیقی نشر سوره مهر دو جلد کتاب ردیف عالی موسیقی دستگاهی آقاحسینقلی با 118 صفحه و علی اکبرشهنازی با 89 صفحه در قطع رحلی به قیمت هریک یازده هزار تومان با طراحی جلد محمود حسینی و صفحهآرایی سامان خضر روانه بازار کرده است.