یکی از این موارد دو بیت از قصیده ی عطار است که به دلایل نامعلوم در دیوان عطار موجود نیست.(در نسخه های معدودی قصیده شماره 16 نامیده شده.)
بعد از جستجو در اینترنت در حاشیه ی قصیده ی 16 عطار در سایت گنجور،ابیات این قصیده را پاره پاره پیدا کردم.که برگردان آن از نسخه ی سنگی توسط آقای حمید رضا گوهری با نام مستعار شمس الحق انجام شده که درود بر ایشان بابت این کار.
این قصیده ی ارزشمند دارای 144 بیت است و در آن به بیش از 40 آیه از قرآن اشاره ی مستقیم شده است و جز قصیده های مهم عطار است.
1)چشم بگشا که جلوۀ دلدار
متجلیست از در و دیوار
2)نحن اقرب علیه آمده است
دور افتاده ای تو از پندار
3)کل شئ محیط می بینم
آنچه می بینمش به نقش و نگار
4)او به پیش تو ایستاده چ وسرو
سرفروبرده ای تو نرگس وار
5)سرمه ای گر ز نور بی
بصری
نکشی در دو چشم بر سرکار
6)اندرون و برون نشیب و فراز
از پس و پیش و از یمین و یسار
7)شاهد لا اله الا هو
پیش تو پرده گیرد از رخسار
8)کاروان نفخت من روحی
به سرای تو برگشاید بار
9)ثم وجه الله آیدت به نظر
و هو معکم نمایدت دیدار
10)این تماشا چو بنگری
گویی
لیس فی الدار غیره دیار
11)احدیت اگر تو بشماری
احدیت رساندت به هزار
12)همه یک قطره ایست از
دریا
همه یک دانه ایست از خروار
13)اسب و پیل و پیاده و
فرزین
به تن واحد آن سپهسالار
14)می نماید به چشم احول
تو
شتر و پیل و اسب و گاو و حمار
15)گر تو علم الیقین به
دست آری
سوی عین الیقین بیابی بار
16)روی عین الیقین عیان
بینی
شوی از کاینات برخوردار
17)پس به خود گویی و به
خود شنوی
لمن الملک واحد القهار
18)عشق او در دلت کند منزل
روز روشن نمایدت شب تار
19)محو گردی چنانکه از
مستی
نشناسی همی سر و دستار
20)به همین دیده بنگری
ظاهر
صورت خویش را ز صورت یار
21)بعد ازین ما و ساقی و
لب حوض
بعد ازین ما و یار و بوس و کنار
22)گر به این بال و پر کنی
پرواز
شاهبازی تو در جزیل شکار
23)روی بیگانه ای که می
نگری
آشنایی بر آیدت هر بار
24)هرکه اینجا ندید محروم
است
در قیامت ز لذت دیدار
25)من عرف ربه نمی فرمود
گر نمی دید حیدر کرار
26)من رآنی فقد رآه الحق
از چه رو گفت احمد مختار
27)رمز من کان هذه الاعمی
بشنوید ای کران کودن کار
28)این سخن در تو کی کند
تأثیر
دارد آئینه ی دلت زنگار
29)من طلبنی وجدنی آمده
است
عاشقان را به دست دست افزار
30)کار کن کار پیش از آنکه
عجل
به درآرد ز هستی تو دمار
31)چند خواهی نشست صُمٌ
بُکم
پا به دامن چو صورت دیوار
32)منزل تو نه دور؛ نزدیک است
پایمردی بکن قدم بردار
33)نم آبیم ما و او آب است
به هم آمیخته شکر کردار
34)فتمنوا الموت ان کنتم
صادقین آمدست در اخبار
35)گر بمیری تو پیش تر ز اجل
نکند بر تو تیر و خنجر کار
36)ملک الموت را شود به
یقین
همچو سیمآب کشتنت دشوار
37)صید عنقا کجا تواند کرد
بوالفضولی که او رود به شکار
38)در شریعت بود هرآنچه حلال
درطریقت بود همه مردار
39)چون حقیقت نقاب برگیرد
هردو یک گردد ای نکوکردار
40)دع نفسک نعال را بشنو
ای برادر ز گوش پنبه برآر
41)دین احمد گزین مسلمان
شو
بگذر از خویش بگسل این زنار
42)خویشتن را تو درمیانه
مگیر
سد اسکندر از میان بردار
43)صفت سر زند از این مستی
بترازم به صفحه ی اظهار
44)تا امل اللسان شود خاموش
تا بطل اللسان کند اقرار
45)او خروشان چو بلبلان
بهار
او خمش همچو طبله ی عطار
46)گاه کل اللسان شود با
خویش
گاه طال اللسان زهی عیار
47)خود اناالحق زد از لب
منصور
خود بر آمد ز فوق بر سر دار
48)گفت انا احمد بلا میمم
از زبان پاک احمد مختار
49)رب انّی به گوش خود خود گفت
خود به خود کرد حسرت دیدار
50)تا ز خود رفت لن ترانی
گفت
به همه کوچه و به هر بازار
51)ناظر خود خودست و خود منظور
خود تماشا و خود تماشاکار
52)تاب در زلف و وسمه بر
ابرو
سرمه بر چشم و غازه بر رخسار
53)خود گنه ساز هر گناه که
هست
خود زند تا ز توبه استغفار
54)عاشق خود خودست و خود معشوق
خود طبیب خودست و خود بیمار
55)من نیم او خودست قافیه
سنج
من نیم او خودست در گفتار
56)حمد خویش از زبان خود
گوید
تا که بر من شوند پذرفتار
57)قم باذنی و قم باذن
الله
هر دو یک نغمه است از لب یار
58)قل هو الله وقف احمد
دان
وز میانش و لیک میم برآر
59)به چه معنی عبارت کفر است
هیچ فهمیده ای نکوکردار
60)خویشتن را مگوی من یعنی
من رآنی بگو پیمبروار
61)روزی از روز ها کلیم الله
خواست مرشد ز ایزد دادار
62)حکم آمد برای دین بروی
پیش ابلیس مفسد سالار
63)راه سرکرد رو به حکم
نهاد
رفت درپیش آن لعین ناچار
64)گفت ایزد برای ارشادم
بر سر تو نهاد تاج مدار
65)گفت من از دم ازل دارم
طوق لعنت به گردن ادبار
66)تو ندیم اللهی نداری
ننگ
من کجا و طریق این اطوار
67)به زبان نیاز بازش گفت
کای تو از راه عقل پاک عیار
68)در تکلم درآمد و بگشود
لب شکرفشان گوهربار
69)من مگو گفت تا چو من
نشوی
این سخن را ز من به خاطر دار
70)شو به باطن ربوبیت
بردار
کن به ظاهر عبودیت اظهار
71)خاطر خویش پاک کن به
وضو
باطن خویش را نماز گزار
72)پس وضو چیست فکر کردن دل
صافی دل جدا شدن ز غبار
73)لیک غیر تو چیست هستی
تو
خویشتن را کناره گیر کنار
74)نور چشم من از خودی
بگذر
خویشتن را جدا جدا انگار
75)ور تو با خود ز خود خدا
گویی
مشرکی باشی و خدا آزار
76)سالکی مر جنید را پرسید
کای ز سر تا قدم همه اسرار
77)به تکلم درآ که مشرک
کیست
گفت ای هرزه گوی کودن کار
78)هرکه نادیده نام او
گوید
مشرکست و فضول ناهموار
79)هرکه از وی نزد اناالحق
نیز
بود او از جماعت کفار
80)هرکه منکر شود بود مشرک
من از او چون خدای او بیزار
81)چون دویی از میانه برخیزد
تو نمایی و او کند اقرار
82)روز آدینه بر سر منبر
گشت شبلی برای خطبه سوار
83)کرد توحید ایزدی آغاز
که یکست او چه ده چه صد چه هزار
84)مگر آنجا جنید حاضر بود
گفت ای پاکباز جان در کار
85)آنچه من با تو گفته ام
بنهفت
توعیانش همی کنی اظهار
86)گفت هیهات ای یگانه ی
عصر
سخن مشرکانه را بگزار(؟)
87)من همین گویم و همین
شنوم
نیست کس غیر من به هر دو دیار
88)تا نکاری یگانگی را تخم
کی دهد شاخ آشنایی بار
89)ای پسر لا اله الا الله
خود ز شرک خفیست آینه وار
90)چیست شرک جلی رسول الله
خویشتن را از این دو شرک برآر
91)آن یکی وقت نزع شبلی را
گفت ای قدوه ی صغار و کبار
92)که بگو لا اله الا الله
مغفرت را ز ایزد غفار
93)در تبسم درآمد و بشکفت
همچو روی بهار و چهره ی یار
94)گفت معشوق من به استغنا
بگشاید ز روی رشوت بار
95)روزنی خود دلست از
خطرات
پس بود با مشاهدات انظار
96)مسجد تو مقام تسلیم است
قبله گاه تو طاق ابروی یار
97)دل تو لقمه خوار پنج و
چهار
برباید که ننگرد زنهار
98)گر بود خاطر تو مایل
علم
آن خطرها ز آسمان پندار
99)ور به سوی عبادتت بکشند
خطرات ملایکش بشمار
100)جان من این چه کار
شیطانست
به خطر اژدرست مردم خوار
101)ور بود خاطر تو مایل حق
مستی تو به دل شود به خمار
102)این کشاکش ز نفس
شیطانی است
شرری آمده است دست بهار
103)که نباشد دل فرشته
سرشت
مایل هیچ کس ازین هر چار
104)ماهی و منزل تو اَوادنی
است
نیست جای شکیب و جای قرار
105)لیک اینجا ستادنت مشکل
بلکه ز اینجا گذشتنت دشوار
106)حج چه باشد ز خود سفر
کردن
به کجا جانب هدایتگار
107)ای پسر در ره شریعت
فرض
عشوه ده یک بود بدین دیندار
108)در شریعت گذشتن آزاد
است
در حقیقت گذشتن از انکار
109)تو اگر مرد این خجسته
رهی
دامن از کاینات خود بفشار
110)هستی خویش را زکوة بده
بر سر دوستی بکن ایثار
111)فیض یزدان گران تر از کوهست
کوه برگردن فرشته مدار
112)چیست غسل تو در ته
توحید
غوطه خوردن نیامدن به کنار
113)چیست تجرید گشتنت آزاد
از هزاران هزار دنیادار
114)پس از آن از برادر و
خواهر
پس از آن از تمام خویش و تبار
115)غم اینها به هیچ نوع
مخور
بگذر از جمله و به حق بسپار
116)ز آنکه داریم ما همه
خوردن
ز آنکه داریم ما همه غم خوار
117)ماه و خورشید و زهره و
مریخ
ابر و باران ز ما همه آزار
118)پس تجرید بایدت تفرید
یعنی از آخرت شدن بیزار
119)همه بهر تو در مشقت و
رنج
تو برای همین کشی آزار
120)فارغ از دین و تارک از
دنیا
نکند فرق افسر و افسار
121)دین و دنیا و دوزخ و فردوس
تو رها کن به این خران بسپار
122)خورده بودم مگر شبی
سیری
شکمم را گرفته بود آزار
123)گفتم امشب خلاف عادت
خویش
سیر خوردم از آن شدم بیمار
124)اذکرو الله اولین
فرمود
وقنا ربنا عذاب النار
125)چند خواهی چو شاخ گل
بالید
کین بر دل ببرد و این دلدار
126)زود باشد که فی فنا فی
الشیخ
بینی از خویشتن شدی بیزار
127)او ز تو گنده خوار
همچو خدنگ
تو و من باز مانده چون سوفار
128)هر چه بی یاد او تو
پنداری
زهر تست او خودست مهره ی مار
129)چشم من وقف راه قسمت
دان
ناوالوقت خواندنست اقرار
130)ای برادر عطای تو وهم
است
که همی افتی از سر دیوار
131)دید کس بایزید را در خواب
بود شخصی که بودش از اسرار
132)گفت ای شاهباز عالم
قدس
گفت ای قُدوه ی اولوالابصار
133)بگو از سرگذشت اول شب
چه شنیدی تو از یمین و یسار
134)گفت آمد ندا ز عالم
قدس
که چه آورده ای بیا و بیار
135)گفتم آورده ام گناه که
هست
نام تو هم غفور و هم غفار
136)لیک از من نرفت در
توحید
شرک از کردگار لیل و نهار
137)ورنه هنگام رفتن تو
امین
زیر پا آمدت همین مقدار
138)نام خود بر صحیفه ی
لاریب
خود رقم کرده ای اناالغفار
139)کیسه ی من پر از
گناهان است
من خریدار واپسین بازار
140)این قصیده ی من است
هاتف غیب
تیغ والا پسند آینه وار
141)این نه شعر است چیست
معجزه ای
گرچه ماند به صورت اشعار
142)قلم راستی به دست آور
بر ورق های جان و دل بنگار
143)لیک باید که کار فرمایی
ورنه خون می خورد دل عطار
144)همه شوق است اندر این
صفحه
همه عشق است اندر این طومار