دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

دلنوشته با طعم موسیقی

♪♫خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست ♪♫ از کجا می آید این آوای دوست♪♫

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

"نورعلی برومند،نمونه ای کم نظیر ازبرخورد درست ما با غرب"
نوشته آقای رضا قاسمی

اشاره:
این مقاله ای است قدیمی (مال حدوداً سی سال پیش). همان سال ها در نشریه آرش چاپ پاریس منتشر شد؛ حدوداً سال 1987 . بعضی نکته های این مقاله امروزه شاید توضیح واضحات باشد. اما گفتن شان در آن سالها کفر بود. به هر حال غرض یادکردن است از مردی بزرگ؛ با فکری بزرگ. ممنونم از ماهزاده امیری که مهربانی کرد و وقت گذاشت برای حروفچینی این مطلب.

گویا در قرن شانزدهم باشد که گروهی از نقاشان اروپایی به دربار خاقان چین می¬روند. در ملاقاتی میان این گرو و گروهی از نقاشان چینی، بر سر مسئله «پرسپکتیو» ونقش آن در «واقع نمایی» بحثی درمی¬گیرد که چکیده¬اش این است:
اروپاییان با اشاره به فقدان «پرسپکتیو» در نقاشی چینی، می¬گویند «برای آن که منظره «واقعی به نظر بیاید، لازم است درختی که دورتر است کوچک¬تر کشیده شود، تا وجود فاصله را نشان بدهد» و چینی¬ها چنین استدلال می¬کنند «نشان دادن فاصله در جایی که هیچ فاصله¬ای نیست _ یعنی سطح تابلو _ به دور از «واقع نمایی» است».
این اعتماد به نفس، درست همان چیزی است که ما در لحظه تماس¬مان با غرب از آن بی¬بهره بودیم. درست¬تر گفته باشیم، سده¬ها پیش از آن که ما در سر قرارمان با غرب حاضر شویم، بر اثر فحایعی که همه می¬دانیم، آن قدر متزلزل شده بودیم که نمی¬شد دارای آن متانت و اقتدار لازم باشیم. وگرنه فهم این نکته دشوار نیست که دید ما از جهان تابعی است از موقعیت ما. برای آن که درسمت دیگر زمین زندگی می¬کند،«اکنون» شب است، و برای منی که در این سمت¬ام، روز. و هر دو حق داریم. این که چرا چنین است مسئله¬ی ما می¬توانست بود. اما در غیاب «تفکر»، ما هر چه کرده¬ایم عکس¬العمل بوده است، نه عمل، و این که ما در تماس¬مان با غرب کودک¬وار رفتار کرده¬ایم، خوشبختانه این روزها نیاز چندانی به توضیح ندارد. یا بهتر گفته باشم، این بحث کم کم آن قدرنهادینه شده که نیاز به مداخله¬ی ناشیانه¬ی آدم بی¬صلاحیتی مثل مرا ندارد. و اگر این جا می¬کوشم نمونه¬هایی از این رفتار کودکانه را در قلمرو موسیقی نشان بدهم، از آن جهت است که گویا ما هنوز باور نداریم که شئونات یک ملت بسته¬ی هم¬اند، و نمی¬توان پدیده¬¬ای مثل موسیقی ایرانی را جدا از سایر پدیده¬های فرهنگی و اجتماعی کشور مورد قضاوت قرار داد. این همه احکام بی در و پیکر و قضاوت¬های نادرست و بی معنی گویا بی¬علت نیست.
بحث من بر سر پذیرش یا رد مدنیّت غرب نیست. به قول آن متفکر آفریقایی _ احمد بابا مسکه _ بنشینیم تفکر کنیم، و اگر با در نظر گرفتن همه¬ی جوانب امر به این نتیجه رسیدیم که تمدن غرب سرنوشت ناگزیر جهان ماست، برویم، با سر هم برویم. اما اگر دیروز مثل تقی¬زاده گز نکرده پاره کردیم، چرا تعجب می¬کنیم که امروز از سمت دیگر بام بیفتیم؟ و اگر دیروز تقی¬زاد¬ه¬های موسیقی ایرانی کم نبودند، امروز بدبختانه بیشتر هم شده¬اند. دیروز فشار شیفته¬گان غرب آن چنان بود که هنرمند وطن پرست و زحمت¬کشی مثل«وزیری» ناچار بود برای دایر کردن یک مدرسه¬ی موسیقی ایرانی به در و دیوار سر بکوبد و روزی که موفق به این کار شد، برای رهایی از طعن و تحقیری که نسبت به موسیقیدان سنتی روا می¬شد، هم کار خودش و هم راه و روش مدرسه¬اش آن چنان رنگ و بوی تند غربی گرفت که غرض نقض شد، و امرورز حاصل آن همه خون دل خوردن_ غیر از چند استثنا_ جز به کار تمرین شاگردان موسیقی نمی¬آید.
موسیقی ایرانی که روزی شنوندگان، سرایندگان و رساله نویسان¬اش روشنفکرانی مثل«بهار» و «عارف» و «منتظم¬الحکماء» و «فرصت¬الدوله شیرازی» بودند، با عوض شدن قبله¬ی روشنفکرانش، ناچار به دامان ابتذال افتاد، و برای ارضای خاطر شنوندگان میان مایه¬ای که مخاطبان تازه¬اش بودند، ناگزیر خود را با سلیقه¬ی آنان هماهنگ کرد. ما از «وزیری» و«خالقی» که در چنین شرایطی تقلا می¬کردند، چه توقعی داریم، وقتی هنوز که هنوز است، با بوق و کرنا، اینجا و آن جا، صلا در می¬دهیم که می¬خواهیم موسیقی ایرانی را «متحول» کنیم، و مرادمان هم از تحول این است که چیزی مثل موسیقی کلاسیک غربی بشود؛ حتی اگر شرمگینانه از عباراتی کمک بگیریم مثل«جهانی کردن موسیقی ایرانی» یا«رهایی موسیقی ایرانی از عقب ماندگی». ما می¬خواهیم اول پاره کنیم، بعد _ اگر شد_ گز بکنیم. «بلاخره یک طوری می¬شود». اگر در مسائل اجتماعی دشوار است بفهمیم «بعد» چطور می شود، در موارد مشخصی مثل موسیقی ایرانی آن قدرها دشوار نیست. کافی است رابطه¬ی این موسیقی را با دیگر هنرهای ایرانی از یک سو، و یا سایر شئونات اجتماعی، از دیگر سو، در نظر بگیریم. «موسیقی ایرانی باید متحول بشود». چرا؟ چون متعلق به جامعه¬ی دیروز است و متناسب با جامعه¬ی مدرن امروز نیست؟ بعد از دوهزار و اندی سال، هنوز نمایشنامه¬های «سوفوکل» اجرا می¬شود_ آثاری که مال عهد کودکی بشر است _ بعد از چهار صد سال هنوز نمایشنامه¬های «شکسپیر» و «کالدرون» اجرا می¬شود. این¬ها که به جامعه¬ی مدرن تعلق ندارند. دیگر از حافظ سخن نمی¬گویم یا بیدل که حالا بعد از چند قرن قبله¬ی شاعران جوان مدرنیست شده است. نه تنها باخ و به طورکلی موسیقی دوره باروک هنوز اجرا می¬شود، که به طور دائم اجراهایی از موسیقی قرون وسطا هست. پس به چه دلیل ما نباید موسیقی دیروزمان را امروز بشنویم؟ «چون این موسیقی تحول پیدا نکرده است». چه کسی این را گفته؟ مگر موسیقی ملی یک کشور ملک شخصی است که بتوان تغییر و تحول¬اش را در اراده¬ی خود نگه داشت؟ فرض می¬کنیم ما از تاریخ موسیقی کشورمان اطلاع درستی نداریم _ که بدبختانه نودونه درصد این فتواها از جانب کسانی است که اطلاع درستی ندارند_ فرض می¬کنیم ندانیم که حدود یک قرن پیش موسیقی ما دچار آن چنان تغییر و تحولی شد که پس از هزاران سال قرابت نسبی و هم سرنوشتی با موسیقی عربی و ترکی، راه و رسم جداگانه¬ای در پیش گرفت. فرض می¬کنیم ندانیم که این تحول به طور آرام، هم چنان همین امروز هم ادامه دارد_ جهت مثبت یا منفی¬اش بحث دیگری است _ آیا نمی¬توانیم با تامل در سرنوشت زبان فارسی به نتایجی که باید برسیم؟ آیا امروز ما با زبان عهد قاجار صحبت می¬کنیم؟ میزان تغییر و تحولی را که در زبان فارسی طی همین سی سال گذشته انجام گرفته، آیا از زبان یک خارجی که لغت¬نامه¬ی مورد استفاده¬اش چاپ چند دهه پیش است باید بشنویم تا باور کنیم؟
موسیقی زبان انتزاعی احساسات یک ملت است. چطورمی¬تواند جامد بماند وقتی خود ما دائم در تغییریم؟ آن هم تغییراتی گاه صد و هشتاد درجه¬ای!؟ نکند باز داریم عکس¬العمل نشان می¬دهیم؟ پس مشکل اگر درجای دیگری نباشد، در همین جاست. ما تغییرات صدو هشتاد درجه¬ای می¬خواهیم. متری دست¬مان آمده است که گمان می¬کنیم از طلاست. و فراموش می¬کنیم که این متر اگر برای سنجش طول است به درد وزن نمی¬خورد، حتا اگر از طلا باشد. ما حتی وقتی متوجه می¬شویم که راز تمدن غرب در پیوستگی و مداومت¬اش بوده، به روی خویش نمی¬آوریم که از میان همه¬ی هنرهای ایرانی، موسیقی تنها هنری است که با همه¬ی مصیبت¬ها از این پیوستگی ومداومت برخوردار بوده است.
از «جهانی شدن» دم می¬زنیم و از جهان به مثابه¬ی «دهکده¬ای کوچک» و نمی¬اندیشیم که این موسیقی غربی به ما هم_ به عنوان ساکن این دهکده¬ ، چه در مقام شنونده چه در مقام اجرا کننده_ تعلق دارد. و همه¬ی آن توقعاتی را که به ناروا از موسیقی سنتی¬مان داریم، می¬توانیم با شنیدن و اجرای موسیقی غربی برآورده سازیم. ما بخش غربی وجومان را می¬خواهیم باز هم با موسیقی شرقی پرکنیم و نمی¬بینیم که شنونده¬ی غربی برای ارضای بخش شرقی وجودش، موسیقی ما را هم بخشی از ثروت خودش تلقی می¬کند و برای آن مجله و رادیو و کنسرت هم تدارک می¬بیند. ما موسیقی سنتی را تحقیر می¬کنیم چون نمی¬خواهیم باورکنیم که«قدرت» و«عظمت» می¬تواند هم دریک تابلو بسیار بزرگ رنگ و روغن تجلی کند، هم در چند خط ساده. و آن متن¬های ساده و بی¬حادثه¬ی «ساموئل بکت» همان قدر غول آساست که نمایشنامه¬های پرجلال و جبروت«شکسپیر». و تازه مگر آدمی به دیدن چشمه همان قدر محتاج نیست که تماشای آبشار؟
از غرب که آمدیم، شیفته¬ی آن «جمال نورانی»، شروع کردیم به آموزش موسیقی غربی و اشاعه آن؛ که البته کار درستی کردیم، اگر چه با نیت نادرست طرد و تحقیر موسیقی خودمان. عده¬ای که از موسیقی وطنی نمی توانستند دل بکنند و از جبروت مدنیت غرب هم چشم نمی¬توانستند پوشید_ آمدند این موسیقی را به جامه¬ی آن بُت عیار درآوردند و شروع کردند نسخه¬ها را از آن جا بگیرند و لطمه¬ها هم بیشتر از همین جا وارد شد. ما با الگوهای آن جا آمدیم نه با «متُد» و شیوه¬ی درست برخورد با مسئله. موسقی‌دان تحصیل کرده¬ی غرب¬مان که با شعار «تحول»_ آن هم از نوع صدو هشتاد درجه¬ای¬اش_ آمده بود، همان کاری را کرد که معمارمان. عمارت کهنه اما زیبای قدیمی را خراب کردیم تا به جای آن یک بنای مدرن بسازیم_ و البته هرکس به سبک و شیوه¬ی معماری رایج درکشوری که محل تحصیل¬اش بود. _ و حالا هیچ کدام از مدعیان امروزی «تحول» از خود نمی¬پرسند چرا راه همه¬ی آن مدعیان دیروز به بن بست بود؛ و راهی که نورعلی برومند رفت جان تازه¬ای به موسیقی داد و بار دیگر روشنفکران را مخاطب آن ساخت.
برومند موسیقی دانی بود که برای تحصیل طب به غرب آمد، نه موسیقی. در طول سالیان اقامت در آلمان، و کلنجار رفتن با درس و مشق و مدرسه، مثل همه¬ی اهل آن جا با «متدولوژی» آشنا شد و شیوه¬ی درست برخورد با مسئله، درونی¬اش شد. در سال آخر اقامت‌اش در غرب بر اثر عارضه‌ای بینایی‌اش را از دست داد و وقتی به ایران برگشت، از آن سال‌های اقامت در غرب و از آن تحصیلات ناتمام، تنها چیزی که برایش ماند همان «متدولوژی» بود که حالا در بازگشت دوباره¬اش به عالم موسیقی چراغ راه¬اش شده بود. آیا باید از سرنوشت سپاس¬گزار بود؟ اگر او هم به جای طب برای فراگیری موسیقی رفته بود آیا جبروت آن موسیقی چشم¬اش را بر تلولو موسیقی خودمان نمی¬بست؟ برای این پرسش¬ها پاسخی وجود ندارد. اما یک چیز مسلم است: اگر برومند آن کسی نبود که بود، باززایی موسیقی ایرانی در آواخر دهه¬ی چهل ممکن نمی¬شد. اغلب از او به عنوان راوی ردیف «میرزا عبداله» تجلیل می¬شود. اما نگفته¬اند که این «متُد» بود که به برومند امکان داد تا ساختار (structure) و اساس زیبایی شناسیک موسیقی ایرانی را به درستی درک کند و در پیراستن ردیف از بعضی حشو و زوائد از خود الگویی ماندگار به جا نهد.
میراث او امروزه به صورت نت و نوار محفوظ است. و جایی برای نگرانی سنت پرستانی نیست که دفاع¬شان از «ردیف» اغلب دفاع از امکانات محدود خودشان است، نه امکانات حقیقت. «ردیف» کتاب دینی نیست. مجموعه¬ای است از دریافت¬های صوتی ما از هستی. اگر هستی ایستا نیست پس امکان نو به نو شدن دریافت¬های ما هم همیشه وجود دارد. با این حال، برغم موافقت مدعیان«تحول» با این امر، آنچه کار را دشوار می کند و اغلب کار این مدعیان را به ناکامی می‌کشاند ، غفلت از این نکته است که عوالم ما ایرانیان دیگر آن عوالم یک دست و منسجم دوره¬ی صفویان و اوایل قاجار نیست. اگر ما از نظر خُلقیات هنوز در آن عوالم پیشین مانده باشیم نتیجه¬ی کارمان سخت نخ‌نما خواهد بود، و اگر عوالم جهان امروز را به درستی از آن ِ خود نکرده باشیم، چیزی را که به عنوان موسیقی تحول یافته تحویل مردم می دهیمسخت بی¬هویت خواهد بود و بی¬تاثیر.
آ¬ن¬ها که این جا و آن جا به پراکنده کردن نسخه¬های از پیش آماده¬شان مشغول¬اند، در واقع ناآگاهی‌شان از پیچیدگی امر را منتشر می¬کنند. رنجوری و فلاکت امروز موسیقی ایرانی ذاتی نیست، عارضه¬ای است که ریشه¬هایش را در شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی امروزمان باید جست و این مبحثی است جداگانه که در آینده به آن خواهم پرداخت. اما آن¬ها که از ریشه به این موسیقی اشکال می¬کنند بهتر است نه به آن گوش کنند و نه سلیقه¬ی خودشان را تعمیم دهند. این نه برای آن¬¬ها عیب است نه برای موسیقی ایرانی.
از نورعلی برومند یک نوار چهار ساعته درتشریح، توضیح و تحلیل دستگاه ماهور موجود است. اگر از اهل تحولات صد و هشتاد درجه¬ای نباشیم، توصیف های بدیع برومند از حالت‌های موسیقی ایرانی و نگاه دقیق او به رابطه¬ی گوشه¬ها و دستگاه ها با هم، علت وجودی آنها و کارکردشان، کمک خواهد کرد تا بدانیم این موسیقی چیست و در کجای عالم ایستاده است. بدون عنایت به این امر نه طرح درست مسئله ممکن خواهد بود، و طبیعتاً نه یافتن پاسخ.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۰
درویش محمد خراباتی

نظرات  (۱)

I must thank you for the efforts you have put in writing this website.
I really hope to view the same high-grade content from you in the future as well.
In truth, your creative writing abilities has inspired
me to get my own site now ;)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">